فرموده های استاد بزرگوارم 3

  

بسم الله الرحمن الرحیم

وبه نستعین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

بند 22- صفحه 180 از کتاب شریف المطالب السلوکیه

شرح درس: فرموده‌های استاد بزرگوارم

 

از فرمایشات مرحوم استاد سید هاشم حداد- بند‌ (هـ) «استعمل الرّضا جهدکَ، ولا تدع الرّضا یَستعمِلُک فتکونَ محجوباً بلذّته عن حقیقة ما تُطالِعُهُ»؛تو نیروی «رضا» را در کارهایت به کار بگیر، و نگذار که رضا تو را به کار گیرد، زیرا در صورت دوم با حجاب پی بردن به لذت آن از حقیقت‌های آن چه در بررسی تو است باز می‌مانی.

آن چه می‌بایست در توضیح این جمله از فرمایش حضرت استاد (حداد) گفت این است که یک وقتی این بنده سالک اسیر حال عرفانی خودش می‌شود، یعنی حال بر او حاکم می شود و این خوب نیست که ما محکوم احوالات خودمان باشیم. اسیر دگرگونی‌ها و حتی «تغییرات معنوی» و حالی خودمان باشیم. مثلا کسی گرفتار «قبض» است، دائم به این فکر کند که در قبض هستم، یا در «بسط» قرار داره، و دائم فکر کند که من در بسط هستم. اسیر قبض بشه، اسیر بسط بشه، اسیر فقر بشه اسیر غنی بشه، اسیر افسردگی بشه، خلاصه اسیر بشه در این حالاتی که برای نفس پیش می‌آید.

حالا چه حال خوش باشد، چه حالی که از نظر او خوش نیست! و نه از نظر خدا. از نظر او می‌گوید حالم بده. خوب چه کنیم که ما از این تنزل و سقوط در چاه این حالات مختلف سیروسلوک خودمان از حالا دست بکشیم. این‌قدر نگوئیم چرا اینطوریم، چرا آن طوریم. اگر کسی همیشه بگردد و بگوید یک حال خوشی پیدا کنم، چقدر حالم بد شده و... واقعا اسیر درون خودش و حالات خود شده است؛ حالا ما داریم در مورد آن سیر صفات و حالات درونی، معنوی و سلوکی سالک گفتگو می‌کنیم، ‌نه راجع به ظاهر زندگی که این جای خود دارد! اگر کسی بخواهد در امور ظاهری زندگی و شخصی خودش هم اسیر حالات نفسانی شود، (دیگر چه باید گفت؟!) گاهی اوقات فرض کنید یک حال خوشی از به دست آوردن یک سرمایه ای، یک ثروتی در زندگی ظاهری پیدا می‌کند و یا گاهی تو فقری مبتلا میشود، اینها دیگر نباید برای سالک مطرح باشد، چون اینها تو مسائل ظاهره، سالک که دیگر باید از ظاهر بیرون آمده باشد. اگر بخواد تو این ها هم گیر داشته باشه تو باطنش هم گیر داشته باشه، پس چه وقت میخواد سلوک کنه؟! نباید تو گیر باشه، نه گیر ظاهر و نه گیر باطن. باید خودش رو رها کنه. بسپاره به خدا، «استعمل الرضا جهدکَ» به او نگاه کن که از او چی داره میاد، نه بخودت. رضا را یک وسیله ای برای خودت قرار بده، نه این که محکوم به رضا باشی که اگر یه وقت حالت جابجا شد حالت تغییر کنه.

خلاصه آن که سالک نباید از اون سکون و آرامش و اطمینانی که چنگ زده به ریسمان خدا، یه وقت این ریسمان شل بشه، سقوط کنه توی گیرهای درونی و نفسانی خودش، خوب سالک زیان می کنه اگر بخواهد توجه کنه، لذا می فرماید که اگر بخوای خودت رو اسیر حال خودت کنی و توی رضا بغلطی و بگی حال رضا حال خوبیه، چه حالی بهتر از رضا و تسلیم- حالا این رضا و تسلیم از مقامات بالای سالک است- ولی باز هم حضرت استاد میگوید تو نباید به این هم مغرور باشی، این هم یک وقت از دستت گرفته می شود. به اونجاش هم فکر کن که حال حاله، حال یعنی چه؟ اصلا در لغت (عرفانی) حال یعنی تحول،‌یعنی جابجا شدن، یعنی هنوز به مقام نرسیدن است، هنوز به ثبات نرسیدن است،‌ این است معنای حال. پس باید یک قدم بری جلو،‌ سیر کنی، بگذری و عبور کنی از حال و به مقام برسی. نرسیدی به مقام، میخوای گرفتار حال بشی. نمیشه، میمونی،‌لذا میفرماید که این لذت ها تو را باز می دارد،‌ یعنی اگر بخواهی به حالای خوش خودت تو این راه فکر کنی،‌حالی از توقف و ایست کردن برات پیش می آد، وقفه می کنی و دیگه نمی تونی به چیزای بالاتر و بزرگتر فکر کنی. دیگه از اون سیری که باید مطالعه کنی، از اون حقایقی که باید به دست بیاری از اون هم باز می مونی. حالا ببین عزیز من! این تازه یکی از مقامات عالی سیر و سلوک است که به نام رضا و تسلیم است.

حالا آن هایی که می آیند خودشون رو به مکاشفه بند می‌کنند،‌یا به یک کرامت های غیبی بند می کنند، آن ها چی؟ آنها هم همین گرفتاری را دارند. تا دو- سه تا خواب خوب یا مکاشفه می بینه، یک نوری میبینه، هی میشینه اینجا و اونجا با آب و تاب تعریف میکنه، خیال میکنه حالا دیگه یک عارفی، چیزی شده! ما بارها شما رو هوشیار و هشدار دادیم که بابا یک وقت نروید سراغ افرادی که از کرامت و اینها حرف می زنند، این ها همه حجاب میشه و باز می داره آدم رو. کسی که خودش رو محکوم کرامت ها و اینجا و اونجا کنه و این مسائل رو برای خودش مطرح (مهم) کنه، این باز می ماند از مقامات بالاتر. لذا هیچ وقت به این ها نباید نگاه کرد، اگر هم یک وقتی پیش آمد، به چشم گذر نگاه کنه و از آن عبور کنه، چون این ها براش نمیمونه. خلاصه این مطلبی که آقا اینجا فرمودند این است که سالک باید از دگرگونی احوالی که براش پیش میاد، بیرون بیاد و نگه که حالا من رسیدم یا همین خوبه، چون در این ها چیزی نیست که آدم بخواد بهش دل خوش کنه. این یک فرمایش که آقا فرمودند؛

فرمایش دیگر ایشان این است که:

بند(و) «لو أقبل العبد،‌ علی الله ألف ألف سنة، ثم أعرض عنه لحظة کان مافاته أکثر ممّا ناله»؛ اگر بنده یک میلیون سال رو به خدا باشد ولی لحظه ای از او رو بگرداند، آن چه از دست داده بیشتر است از آن‌چه به دست آورده.

این رو کی میفهمه، حرف بسیار بزرگی است. این رو امثال حضرت استاد می فهمند، آن هایی که این راه را رفتند می فهمند چه خبره، که اگر یک لحظه از یاد او غافل بشوند براشون یک عمر خسارت است یک عمر ضرر و زیان است،‌حالا ما چقدر ساعات و روزها و شب هامون به بطالت می گذره، میفرماید اگر یه بنده خدایی سالکی مرتب یاد خدا بود، آن قدر یاد خدا کرد تا رسید به یک میلیون سال –که البته از باب مثال است، والا چه کسی است که یک میلیون سال عمرکند؟!- این از باب این است که ایشان میخواهد خطر غفلت رو برای سالک بیان کند که غفلت چقدر خطرناک است، چه قدر وحشتناک است،. می فرماید اگر تو یک میلیون سال به یاد خدا باشی، ولی بخواهی یک لحظه از یاد او غافل بشی، باید بدونی که آن چه از دست دادی در اون یک لحظه، بیشتر است از آن چه به دست آوردی در آن یک میلیون سالی که به یاد خدا بودی! این خیلی حرف بزرگی است،‌این را کسی می فهمد که ارزش معرفت و حضور قلب و توجه به خدا را ، ارزشش را برای خودش به دست آورده که چقدر این وقت طلا است و چقدر این یاد خدا مهمه براش که اگر یک لحظه ازش غفلت کرد چقدر زیان براش پیش میاد.

حالا بیشتر نظر ایشان روی آن عمدی است که برای سالک پیش میاد که بخواهد از روی قصد و عمد خدا را یک آنی کنار بگذراد و غیر خدا را بیاورد به جای خدا. غیر خدا چه ارزشی دارد که بخواهیم توجه کنیم به غیر خدا و آن وقت آن را بیاوریم جای آن! عینا مثل این می‌ماند که شما رفتی الان خدمت پادشاهی آن هم با چقدر زحمت خودتو رسوندی بهش و نشستی روبرویش، داری با او حرف می زنی یک دفعه کسی از پشت صدات بزنه، برگردی و پشت کنی به پادشاه و با او مشغول بشی. آن هم در مقابل این پادشاه! چون پادشاه دارد می بیند و شما در این حال اسائه ادب کنی. خوب روی این مثال فکر کن دیگر. این اسائه ادب به پادشاه بزرگ چقدر بی ادبی و بی احترامی و بی تربیتی و بی معرفتیه؟! بابا سلطان مقابلت نشسته، تو پشت می کنی به سلطان؟! کسی که عاقله این کار را می کنه؟! سلطان آدمی را که نمی کنند،‌سلطان بشری،‌انسی ، دیدید کسی این کار رو بکند؟! یک مورد شما بیاور که کسی این کار را کرده باشد. یعنی رفته باشد به قصر پادشاهی، بعد در محضر آن پادشاه پشت خود را به او کند! آقا! ببنین چقدر جفا است، چقدر بی حرمتی است، چقدر بیشرمی و بی حیایی است، یک مقدار فکر کنیم دیگر. شما برای یک بشر آن قدر احترام قائلی که اگر رسیدی به یک سلطان حواست جمع است که به این سلطان پشت نکنی، آن گاه برای سلطان السلاطین که خدا است و سلطان زمین و آسمان است چنین ارزشی قائل نیستی؟! آن سلطان ارزشش بیشتر است یا این که آن سلطان را آفریده، این که همه بشر و مخلوقات و... را آفریده؟!

حالا اگر شما مقایسه کنی بین این‌ها می فهمی که چقدر زیان کردی. این را آدم هوشیار و عاقل می فهمه؛ پس این حرف درست است که اگر من یک میلیون سال به یاد خدا باشم و بخواهم بعد از این مدت یک لحظه به خدا پشت کنم،‌ که در واقع اسائه ادب کردم آن هم با تعمد و با قصد! این بیشتر ضرر دارد تا این که از روی سهو و نسیان باشه و این ضررش کمتر است، ولی این را هم سالک مقید است که سهوی هم مرتکب نشود. پس بیخود نیست پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله با آن مقامشان می گویند که در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم. این برای چیه؟! برای آن آنات(لحظه و درنگ) کمی است که آن هم نه از روی قصد، بلکه یک وقتی یک لحظه ای بوجود آمده باشد و همینطور این ماه رجب که استغفار در پی استغفار، استغفار دنبال استغفار؛ چرا این همه استغفار؟! صبح هفتاد بار،‌شب هفتاد بار، هزار بار «استغفرالله ذی الجلال والاکرام من جمیع الذنوب والآثام»، چهارصدبار بگو «استغفرالله الذی لا اله الا هو وحده لا شریک له و اتوب الیه»، این ها را قبلا گفتیم برای شما، انواع و اقسام استغفار، صیغه های کوچک و بزرگ، این همه استغفار برای چیست؟! این همین است که حضرت استاد فرمودند، برای این است که شما بالاخره غفلت دارید که باید از آن ها استغفار کرد دیگر، حالا اگر گناه نداشته باشیم، که گناه هم داریم مسلّم! بالاخره این طور است که دائم باید استغفار کرد،‌دائم ، تا به جایی رسید که دیگر داخل روح و ریحان و رضوان شویم. حالا تا آنجا خیلی مسافت است. ما که تو این اوضاع و احوالیم، این استغفارها و این اذکار و ادعیه ای که ماه رجب دارد انشاءالله کوتاهی نکنیم و توجه بیشتری داشته باشیم.

 

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

 alt