نور محبّت اهل بیت علیهم‌السلام

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

و به نستعین و صلی الله علی محمّد و آله‌الطاهرین

 

بند بیست و پنجم- فصل دوم- کتاب شریف المطالب السلوکیه[۱]

شرح درس: نور محبة أهل البیت: نور محبت اهل بیت

توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله

 

نقلا بالمضمون عن رجال الکشی: «قال علی بن مهزیار: قمت للوضوء فی آخر اللیل و أخذت عود السواک بیدی لاستاک به قبل الوضوء فرأیت نورا غلیظا قد تعلق به، فتعجبت من ذالک ومسحت بیدی علیه لأری و ألمس هل هومن قبیل النار المشتعل فوجدته لیس فیه من خواص النار، لاهو بحار و لا محرق، کررته مرارا و مسحت به علی عینی، فزادنی هذا الأمر تحیرا الی أن تشرفت بزیارهمولای الامام الهادی (ع) و نقلت له قصه السواک فأخذه منی و تأمل فیه ثم قال: ان هذا النور هو نور حبک لنا أهل البیت و مع استمرار حبک یبقی هذا النور. و قال الصادق (ع) ولایتی لعی بن أبی طالب (ع) أحب الی من ولادتی منه لأن ولایتی فرض و ولادتی فضل»؛

ترجمه: در رجال کشی مطلبی به این مضمون آمده است: علی بن مهزیار می گوید: «آخر شب بود که برای وضو ساختن برخاستم و مسواکم را به دست گرفتم تا قبل از وضو ساختن مسواک بزنم. ناگهان نور غلیظی را دیدم که از مسواکم بیرون می زد. از این موضوع تعجب کردم و دستم را به مسواک کشیدم تا ببینم که آیا این نور چیزی از جنس آتش است. اما چیزی از خاصیت آتش در آن نیافتم. نه داغ بود و نه می سوزاند. چند بار این کار را تکرار کردم ومسواک را به چشم کشیدم (باز هم نفهمیدم) و تحیرم بیشتر شد. تا این که به زیارت آقایم امام هادی (ع) مشرف شدم و داستان مسواکم را نقل کردم. آقا آن مسواک را از من گرفت و با تأمل در آن نگریست و سپس فرمود: «این نور همان نور محبت تو نسبت به ما اهل بیت است. تا موقعی که به ما مهر می ورزی، این نور باقی خواهد بود»

امام صادق (ع) فرموده اند: «این که من در ولایت و دوستی علی بن ابیطالب (ع) هستم برای من محبوب تر است از این که از نسل آن حضرتم، چرا که داشتن ولایت واجب است اما اینکه من از نسل اویم تنها یک فضیلت به شمار می رود»[۲]

 

در این مطلب یک داستان از رجال کشی آمده است؛ در حوزه های علمیه علمی است که طلاب واجب است بخوانند  به نام «علم الرجال»؛ رجال جمع رجل است. منظور از این رجال و مردان راویان روایت هایی که از اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است، می باشد. حتی بعضی از علما «اجازه رجالی» هم از باب تبرک و تیمّن دارند و آن این است که در حوزه علمیه کسانی که به یک مقام علمی می رسند، سراغ علما و کارشناسان علم رجال می روند و از آن ها درخواست اجازه نامه می کنند که آن‌ها هم جزو راویان روایت از اهل بیت علیهم السلام باشند؛ اینجانب هم از علمای علم رجال اجازه نامه دارم. البته این غیر از «اجازه اجتهاد» و «اجازه وجوهات» است؛

و اما منظور از کلمه «کشی» نام صاحب این کتاب رجال است، یعنی کسی است که این کتاب را جمع آوری کرده است. این کتاب در حوزه‌های علمیه معروف است و یک مجتهد حتما برای این که بخواهد روی متن روایتی تکیه کند، اول باید سند آن را ببیند که راویان آن چگونه هستند. اگر راویانی باشند که شیعه اثنی عشری و دوازده امامی باشند و همچنین دارای عدالت و تقوا باشند، این نوع روایت را «روایت صحیحه» می گویند، یعنی این سند از هر جهت معتبر و صحیح است و هیچ شکی در آن پیش نمی آید.

بعد از آن هم «روایت موثقه» است و روایت‌های دیگری چون: «حسنه»، « مقطوعه» و «مرسله» داریم که در علم رجال بیان شده است. دو علم وجود دارد: یک: «علم رجال» که علم روایت هم نام دارد و دو:«علم درایت» که این علم همان «فقه الحدیث» است، یعنی بررسی متون روایات. پس یک روایت از دو جهت بررسی می شود، یکی از جهت کسانی که روایات را از معصومین(علیهم السلام) به ما رساندند که آیا این افراد موثق هستند یا نه، و یا سند این روایت معتبر است یا نه؟ و یکی هم متن روایت که باید مورد بررسی قرار بگیرد؛ و بعد از این است که می توان به متن روایت تکیه کرد. مثلا اگر این روایت روایتی است که در آن احکام حلال و حرام و احکام خمسه باشد،‌ آن وقت یک مجتهد می تواند به آن اعتماد کرده و با توجه به آن فتوا صادر کند.

حالا این داستان (موضوع درس) چرا در «رجال کشی» آمده است؟ چون علی بن مهزیار(رض) که مرقدش در اهواز است و مردم مثل جمکران و قم،‌ به زیارت این بزرگوار می روند، شخصیتی است که توفیق تشرف به پیشگاه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)‌را دارد،‌ و از اصحاب امام هادی علیه‌السلام است و روایت‌هایی را از ائمه(علیهم السلام) بیان می‌کند. لذا این شخصیت چون یکی از راویان روایت‌ها است، باید در علم رجال بررسی شود، و چون «کشی» کارشناس این کار است،‌ در کتاب خودش این داستان را آورده تا نشان دهد، جناب علی بن مهزیار در بین راویان دارای شخصیت ممتازی است که می شود به گفته های او اعتماد کرد.

حال یکی از نکاتی که در این مطلب آمده، مساله «نورانیت» است و این که این انواری که سالک می بیند به چه کیفیتی است، خُب می‌دانید که سالک وقتی یک مقدار پیشرفت سلوکی کرد و برخوردش به مکاشفات افتاد، آن جا  نورهایی را مشاهده می کند که گوناگون هستند؛ گاهی این انوار به صورت خورشیدی است، گاهی به صورت سبز است و گاهی سفید و ممکن است رنگ‌های دیگری هم باشد. عرفا از جمله آثار و علائم و نشانه هایی که برای سالک در این راه پیش می آید به دیدن انوار اشاره می کنند که البته تاکید می شود سالک نباید به آن زیاد توجه کند و در آن متوقف شود،‌چون بالاتر از این‌ها هم است. جایگاه این انوار ممکن است در دل باشد،‌ ممکن هم هست که به صورت محسوس دربیاید. یعنی در خارج و ظاهر انسان این نور را احساس کند، حالا این نور گاهی روی کتاب نهج البلاغه است و گاهی روی قرآن است و این یک نور الهی ممیّز است. کربلایی کاظم که حافظ قرآن بود و از غیب به او عنایت شده بود، به وسیله نوری بود که از چشمش برق می زند روی کلمات عربی قرآن و می توانست تشخیص دهد که آیا این خط و جمله قرآن است یا نه؟ و آیه ها را بوسیله آن نورِ ممیّز تشخیص می داد.

برای اینجانب هم همانطور که در کتاب‌های «دلداده» و «شیخ عارف» آمده است، قضیه دیدن نور برای مشهود بود، به این صورت که وقتی در محضر استاد (مرحوم حداد) بودم،‌ نوری از جانب بارگاه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به قلب استاد و سپس به قلب بنده وارد شد و ما هر دو مستغرق در نور ابوالفضلی شدیم. این نور و شیءی بود که بسیار محسوس بود، و نه‌تنها آن را در دل حس کردیم، بلکه در عالم خارج هم مثل نور آفتاب برای ما محسوس بود.

حال در این داستان آمده که علی بن مهزیار یک روز می بیند از مسواکِ نمازش نوری ساطع می شود. البته این نوع مسواک‌ها چوبی است که از مکه می آوردند و مستحب است انسان موقع وضو و نماز آن را در داخل دهان بگرداند برای خوش بو شدن دهان و حتی دفع مواد زائدی چون میکروب‌ها، و ماده‌ی موثری در این جهت است؛ در روایات هم به آن سفارش شده است،‌ در حالی که امروزه علیرغم این که از مکه این چنین مسواک‌هایی آورده می شود، ولی خیلی این سنت مورد توجه قرار ندارد. به هر حال ما هم به تهیه و استفاده کردن از آن توصیه می‌کنیم.

لذا علی بن مهزیار می بیند به مسواک او نوری چسبیده که در تاریکی، اطراف را منور می‌کند و از این اتفاق تعجب می کند. البته این یک مساله مشهود و عیانی است که نشان می دهد باید از یک جایی نشأت گرفته باشد، که مادی نیست، بلکه از یک اعجاز غیبی است که انسان را متوجه عالم غیب می کند و نکاتی در بر دارد. گاهی خداوند این مسائل را پیش می آورد تا بشر از خواب غفلت بیرون بیاید و تکیه به مادیات نکند و بداند که مسائل غیبی هم در کار است.

به عنوان مثال ما در راه رشت یک امامزاده ای را زیارت کردیم که آن‌جا یک مساله غیبی مشهود و ملموس است. یعنی وقتی زائر به آن‌جا می رود یک تغییر حالی برای او ایجاد می شود و به نوعی می‌غلتد! حتی امام زاده هم معروف به امام زاده غلتک شده است! تا امروز هم این اثر هست. ما که از نزدیک آن اثر را دیدیم، بنده گفتم که این مسأله غیبی است و قابل انکار نیست، و برای این است که می خواهند به بشر نشان دهند که آگاه و بیدار باش که این فقط عالم ظاهر نیست و شما را به عالم دیگر می بریم و دوباره به اینجا برمی گردانیم؛ چون عیناً مثل یک حالتی از اغماء یا یک حالتی که انسان را به جایی می برند و برمی گرداندند اتفاق می‌افتد، و با این مردم را آگاه می‌کنند که غیر از ظاهر دنیا به عوالم غیب هم توجه داشته باشند.

حالا علی بن مهزیار که این نور را از مسواک خود مشاهده می کند، تعجب می کند و هر چه تلاش می کند تا تحلیل کند که این چیست، از کجاست و چطور است، نمی تواند. کسی هم نیست که بتواند پاسخ او را بدهد؛ تا وقتی به خدمت آقا امام هادی علیه‌السلام می رسد و آن حضرت این مشکل و معضل را برای او حل می کنند و می‌فرمایند این نور محبت ما اهل بیت(علیهم‌السلام) است که روی مسواک افتاده تا به تو نشان دهند که از محبّان اهل بیت هستی و تا وقتی این مهر و محبّت در دلت باشد، این نور هم همراه این مسواک هست، که یک نشانه از غیب و نشانه محبت ما است.

ما برای استدلال و تحلیل این مطلب، فرموده‌ای از امام صادق علیه‌السلام را – که چند روز دیگر سالروز شهادت این بزرگوار است- به عنوان شاهد آورده‌ایم و آن این که حضرت می‌فرمایند: من دو نسبت به جدم امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) دارم، یکی نسبت «سببی» و یکی نسبت «ولایی»؛ در این که کدام یک از این دو نسبت برتری دارد، یعنی آیا نسبت سببی برتری دارد یا نسبت ولایی، آقا می فرمایند نسبت ولایی داشتن ما برتری دارد بر نسبت سببی ما؛ چون مساله ولایت موضوعی است که تحصیل آن برای همگان واجب است که باید آن را تحصیل کنند، اما مساله نسب، موضوعی قهری است که حاصل می شود.

در پایان ما توصیه می کنیم که در تحصیل ولایت و انوار ولایتی و این محبت و دوستی تلاش کنیم، حال این دوستی و محبت هم نسبت به خدا و هم اهل بیت(علیهم السلام) است که توحید و ولایت در هم مُدغم بوده و از هم جدا نیستند و هر نوری در اهل بیت است، نور خدا است و این که ما بتوانیم  نور ولایت و محبت را بیش از پیش در خودمان تحصیل کنیم که با نور و محبت آن‌ها زنده باشیم و هم با آن بمیریم.

 

پروردگارا به محمّد و آل او (علیهم‌السلام) قسمت می‌دهیم که ما را بر محبّت آن‌ها ثابت بدار

ما را با محبّت آن‌ها زنده بدار و بمیران

اللّهم وفّقنا لما تحبُّ و ترضی ولا تکلنا الی انفسنا طرفة عینا ابدا

اللهم عجّل لولیّک الفرج والعافیة و النّصر واهلک اعدائه وقرّب زمانه واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه

اللهم صل علی محمد و آل محمّد(ص)

 

دریافت فایل صوتی

alt

 


[۱]. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظه‌الله) در تاریخ ۱۳۹۲/۰۶/۰۳

[۲] . بحارالانوار ج ۳۹ ص ۲۹۹