چگونه نماز بخوانیم و در نماز به چه بیاندیشیم؟

  

بسم الله الرحمن الرحیم

وبه نستعین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

 

فصل دوم- بند 21؛ کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]

شرح درس: چگونه نماز بخوانیم و در نماز به چه بیاندیشیم؟

توسط استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه‌الله

 

«کیف نُصلّی و بماذا نُفکّر فی الصّلاة»؛ چگونه نماز بخوانیم و در نماز به چیز بیاندیشیم؟ «فی لقاءالشهید آیةالله الشیخ‌مرتضی‌مطهری مع استاذنا المرحوم السیدهاشم‌الحداد سألهُ السّیدالاستاذ کیف تؤدّی فریضة الصّلاة؟» در آن جلسه ملاقاتی که مرحوم شهیدمطهری(ره) با استاد ما مرحوم سیدهاشم حداد(ره) داشتند، استاد حداد از ایشان پرسیدند چگونه نماز می‌خوانید و حال شما در نماز چگونه است؟ شهید مطهری خدمت استاد عرض کرد: من نماز را این گونه می‌خوانم که تفکر در معانی الفاظ دارم، یعنی الفاظ نماز را با معنای خودش می گویم و توجه دارم به معنی و مفهوم الفاظ نماز. حالا حمد است، ذکر رکوع و سجود است، هر چه هست. سپس استاد به ایشان فرمودند: شما که همیشه به معانی الفاظ فکر می‌کنی، پس چه وقت نماز خواندی؟! «اذا متی تصلّی لله؟» پس چه وقت خدا در نظرت آمده و نماز را با عشق و توجه به خدا خوانده‌ای؟!

خوب البته این کلام اینجا تفسیر و توضیح لازم دارد، به همین سادگی نیست! شهیدمطهری(ره) یک فیلسوف است، یک شخصیت بزرگی است صاحب آن همه تالیفات و کتاب‌ها؛ خوب این که آقا به او بفرمایند «پس چه وقت نماز خواندی»، این کلام بزرگی است و دارای معانی زیادی است. ببینید یک وقت است که ما نماز می‌خوانیم فقط لق‌لق زبان است و همان الفاظی که هست می‌گوییم. حالا شخص یا اصلا ترجمه نماز را وارد نیست و نمی‌داند چه می‌گوید و فقط همان عبارات عربی نماز را می‌خواند و تمام می‌کند، این که هیچ به درد نمی خورد! اما حالا فرض کنیم می‌داند این نماز یک ترجمه ای دارد و ترجمه‌اش را هم بلد است و می‌تواند کلمه به کلمه، به فارسی ترجمه کند و بفهمد چه می‌گوید، ولی این طور هم نیست که همیشه و همه نماز را با در نظر گرفتن معانی آن بخواند، یعنی گاهی اوقات فکرش در نماز به جای دیگری می‌رود و همینطور (با حواس پرت) الفاظ را می‌گوید و می‌خواند و یک دفعه به خود می آید و می‌گوید که ای بابا! آخر نماز شد و نفهمیدم چه گفتم و دلم پیش خدا نبود، که این جا در واقع فقط الفاظ نماز را به جا آورده، حتی توجه به تک تک معانی این الفاظ هم (به طور کامل) نکرده است، و این هم یک نوع نماز است.

یک نوع هم هست (که خیال می‌کنیم) این بهترین نوع نماز باشد و شهید مطهری هم این نوع نماز را خدمت آقا (مرحوم حداد) عرض کرده است، و آن این است که شخص نمازگزار از آن اولِ اذان و اقامه و تکبیر و... تا آخر نماز، یک به یک الفاظ را کاملا با توجه و حضور خوانده، به نحوی که اگر از او پرسیده شود، می‌داند دقیقا کجای نماز است و معنای آن کلمه را کاملا می‌داند، و از اول تا آخر حمد و سوره و قنوت و سجود و تشهد و تسبیحات اربعه و همه را توانسته تمرکز کند و با «توجه به معنا»ی یک به یک آن‌ها بخواند. مثلا سبحان الله، الحمدلله، لااله الا الله هر کدام یعنی چه، کلمه به کلمه. مثل شهید مطهری که استاد حوزه و دانشگاه است،‌ مگر می‌شود که نداند معنی نماز چیست؟! لذا خدمت آقا عرض کرد که من نماز را این چنین با توجه به معانی الفاظ می‌خوانم، نه لفظ خالی بدون معنا، بلکه هر وقت نماز می‌خوانم لفظ را با معنا توجه دارم و معنی لفظ از دستم نمی‌رود و وقتی لفظی را می‌خوانم، معنای آن را هم کامل از دل می‌گذرانم.

بعد از آن که (مرحوم حداد) فرمودند نماز تو نماز نیست، توضیح دادند که برای چه اینطور است. چون نمی‌شود همینطور به شخصیتی چون شهید مطهری گفته شود که «پس کی برای خدا نماز خواندی؟!»؛ حالا اگر آقا این حرف را به یک شخص معمولی می‌زدند، خوب (می‌گفتیم یک شخص معمولی است)، ولی این مطلب را به شخص (عالمی) چون شهید مطهری می‌گویند.

حالا ببینیم ایشان منظور ایشان چه هست و چه نمازی نماز عارفانه است و چه نوع نمازی است که مورد توجه حضرت استاد (حداد) بوده است؟ فرمودند که: «یَلزمُک أَن تَتوجّهُ بِقلبکَ الی الله فقط، ولا تتوجّه الی المعانی و مَفاهیم الفاظ الصلاة»؛ لازم است بر تو وقتی که نماز می‌خوانی فقط قلبت پیش خدا باشد، دلت پیش او باشد، نه این که دلت پیش معانی و مفاهیم الفاظ این نمازی که می خوانی باشد؛ «لانّها تُبعِدُکَ عَن الله» اگر بخواهی خودت را تو نماز ببینی و (غرق در) الفاظ و معانی نمازت باشی، این‌جا دیگر خدا نیست و حتی می‌شود گفت که این نماز آدم را از آن خدای حقیقی دور می‌کند. حالا در اینجا هم ما (حضرت استاد کمیلی) می توانیم این مطلب را بشکافیم و باز کنیم که چگونه است و هم علامه طهرانی(ره) که در «کتاب روح مجرد» این معنا را باز کرده و این جمله مختصر آقا را شرح داده است. ما در این قسمت گفتیم: «لقد اوردصدیقی المرحوم العلامه الطهرانی فی کتاب الروح المجرد شرحا مفصّلا لکلام مولانا السیّد الحداد» دوست ما علامه طهرانی در کتاب روح مجرد این جمله از کلام آقا (سید هاشم حداد) را شرح مفصلی داده است. «و قال ما مُلخصه» ولی ما آن شرح مفصل را -که می‌توانید به آن کتاب مراجعه کنید و ببینید- در دو خط خلاصه کرده و آورده‌ایم.

می‌دانید که علامه طهرانی وصی حضرت استاد(حداد) بود و خوب هر وقت می‌رفت به کربلا به منزل استاد وارد می‌شد و آن جا را انتخاب می‌کرد تا از استاد استفاده کند، حالا گاهی اوقات سفر ایشان دو ماه طول می‌کشید. آشنایی شهید مطهری با حضرت استاد هم به وسیله خود مرحوم علامه طهرانی صورت می‌گیرد، چون علامه از رفقا و دوستان شهید مطهری بود. منزل علامه طهرانی(ره) در احمدآباد تهران بود و هنوز به مشهد منتقل نشده بود، حضرت استاد که به این منزل وارد شدند، مدتی آنجا بودند و رفقا می‌آمدند خدمت ایشان و از جمله شهید مطهری که به آن جا می‌رود و چون طبقه پایین شلوغ بود و جمعیت رفقا زیاد، لذا علامه طهرانی یک جای خلوت و کوچکی را در پشت بام منزل برای ملاقات استاد با شهید مطهری در نظر می‌گیرد و آن‌ها هم دو نفری با هم صحبت می‌کنند و در آخر شهید مطهری که می‌آید از خانه بیرون رود، علامه طهرانی از او می‌پرسد که چطور بود؟ و شهید مطهری هم خیلی از آقا (مرحوم حداد) تعریف می‌کند. این یک سفر و یک ملاقات بوده است و یک سفر و ملاقات دیگر هم شهید مطهری در کربلا به منزل آقا می‌رود. این مطلب (چگونه نماز می‌خوانی) را احتمالا آقا در تهران و یا در کربلا به ایشان گفته‌اند.

حال علامه طهرانی آن مطلبی (که مرحوم حداد به شهید مطهری فرمودند) را چنین توضیح می‌دهد: «إنّ ایِّ انسان عند مُخاطبته لشّخص لایصرف قلبه فی مکالمته لا للالفاظه و لا لمعانی الالفاظ»؛ می‌گوید شما خود را فرض کن که می‌خواهی با شخصی حرف بزنی، الان مثلا من با شما صحبت می‌کنم و شما هم مقابل من نشسته‌اید. تمام توجه مخاطب به گوینده کلام است که در حال صحبت است، توجهش به او است که چه می‌گوید. بیشتر توجه مخاطب به متکلم است، البته متکلم در حال صحبت کردن و حرف زدن است، ولی مخاطب در مرتبه اول به خود گوینده توجه دارد که کی است، چطور است و...، گوینده را می‌بیند و با او مکالمه می‌کند و حرف می‌زند و در (وهله اول) خود متکلم برای او موضعیت دارد که او چه کسی است، در چه درجه‌ای از علم و دانش است، چه طوری است که این حرف‌ها را می‌زند. مگر می‌شود که «متکلم» لفظ را بگوید و «مخاطب» فقط به معانی توجه کند و متکلم را در نظر نگیرد؟! چون بالاخره این کلام از دهان این متکلم بیرون می‌آید، مگر می‌شود این الفاظ همینطوری از هوا بیرون بیاید؟! لذا به خود شخص و گوینده کلام که چه کسی است، اصل و نسبش و (سایر ویژگی‌ها) هم توجه می‌کنید. سپس شما مفاهیم و معانی الفاظ او را در صحبت کردن مورد توجه قرار می‌دهید.

حالا آن چه که تو نماز در نظر ما نمی‌آید خود «خدا» است! و توجه ما فقط به همین الفاظ و (نهایتا) معانی هست که می‌خوانیم، در حالی که باید در پیشگاه خدا مراقبه قلبی و حضور قلبی داشته باشیم و این که خدا در دل ما بیاید و این نماز را یک وسیله بدانیم برای (رسیدن) به خدا و نه همه موضوع! اگر خدا را جدا کنیم که خود نماز (به تنهایی) موضوعیت ندارد. آیا نمازگزار روی این که مخاطب این کلام چه کسی است هم فکر می‌کند و یا فقط به دنبال تمام کردن نماز است؟! در این مطلب یک نکته مهم عرفانی است که می‌گوید ابتدا شما نگاه کن که مکالمه یک انسان با یک انسان چگونه است، بعد برو در نماز ببین تو با خدا چطور مکالمه داری و حرف می‌زنی و چه می‌گویی؟!

«بل یکون هَمّهُ الوحید هو الانسان المخاطب»؛ تمام همّ او آدمی است که مخاطب این شخص قرار گرفته و پیش او آمده است. اگر آن آدم از پیش او برود، دیگر مخاطبی نیست! «و یاتی التوجه الی غیره من الالفاظ و المعانی فی المرتبة الثانیه»؛ در مرتبه دوم است که شما توجه به مفاهیم الفاظ و معانی دارید، وگرنه در مرتبه اول آن شخص گوینده است که شما به او توجه دارید. پس ما باید نماز را به عنوان یک وسیله نگاه کنیم، همه این الفاظ و معانی برای (توجه و رسیدن به) آن خدایی است که این نماز باید ما را به او نزدیک کند. اگر توانستیم خدا را در ذهن و وجودمان تمرکز دهیم و عاشقانه و عارفانه با او نماز بخوانیم، او را مخاطب قرار داده و در دل جای دهیم، آن‌گاه دیگر توجه ما فقط محدود به همان وقت کوتاهی که در نماز صرف می‌کنیم و محدود به معانی و الفاظ نخواهد بود. نماز (به عنوان وسیله) راهی است برای پیدا کردن او، برای یاد او، برای عشق با او، برای ملاقات با او، برای انس با او؛ آن گاه نماز می‌شود یک «لقاءالله» برای عارف.

«و هکذا یَجب أن یکون  المُصلّی فی صلاته»؛ نمازگزار در نماز باید مثل آن مقلدی باشد که پیش مرجع تقلیدش می‌رود، چه قدر توجه دارد به او وقتی سوال می‌کند؟ «یَصرفُ هَمُّهُ و فِکرُهُ و خِطابهُ الی مخاطبه العظیم»؛ تمام همّ و فکرش به آن مخاطب عظیم باشد. مخاطب عظیم چه کسی است؟

«و هوالله سبحانه» خدای سبحان است. «لا الی اداء الالفاظ من مخارجه»؛ نه این که فقط تمام توجهش به مخارج حروف و الفاظ نماز و تجوید و مفاهیم و... باشد و مثلا تمام همّش چگونگی کشیدن والضالّین باشد! یا برخی قاریان قرآن هستند (که بیشتر به صوت خود توجه دارند) و نهایت این که به مفاهیم قرآن و تجوید توجه دارند. ولی آقای قاری قرآن! که چند جور هم بلدی قرآن بخوانی! چقدر توانسته‌ای با خدای این قرآن و گوینده این کلمات انس داشته باشی و مشافهه کنی؟! تو فقط به زیر و بم صدایت و (آهنگین خواندن قرآن) توجه داری،‌ در حالی که یک نفر ساده قرآن می‌خواند ولی بسیار از قرآن برداشت می‌کند و نور قرآن در دلش وارد می‌شود. این کجا و آن کجا؟!

برای همین است که می‌فرمایند نه به مفاهیم و نه به الفاظ، بلکه فقط باید به «او» توجه داشت و این‌ها باید برای ما فقط وسیله باشند. نماز را «باید» صحیح خواند به نحوی که غلط خوانده نشود، ولی اگر بخواهید زیاد به ظاهر نماز بپردازید و توجه به الفاظ و معانی و مفاهیم داشته باشید، آن وقت قلب شما از توجه به خدا و حضوری که باید داشته باشد خالی می‌شود و حضور قلب شما به همین معانی و مفاهیم الفاظ نماز محدود خواهد شد و دیگر آن اثر مطلوب که باید از نماز عاید شما شود، وجود نخواهد داشت. دیگر این نماز نمی‌تواند «نماز معراجی» باشد که فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن»[2]

این نماز روح شما را عروج و پرواز نمی‌دهد و شما را متوقف می‌کند در همان چند دقیقه‌ای که نماز می‌خوانید. اما نمازی که تمام همّ و غم، «او»(جلّ‌جلاله) باشد، خدا دیگر به این نماز محصور نیست، بعدِ نماز هم هست، همیشه با انسان هست، آن وقت این نماز می‌شود فقط یک وسیله برای (عروج مؤمن).

 

خدایا به خودت قسم می‌دهیم که ما را آن طور که خودت می‌خواهی، آن طور قرار بده. خدایا قلب ما را قلب ملکوتی بنما. خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) ما را از اهل نماز واقعی قرار بده. از نمازگزاران حقیقی قرار بده.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

 

 alt


[1] . بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی در تاریخ 1392/02/01

[2]. پیامبر اکرم(ص): «الصلاة معراج المؤمن»؛ نماز معراج مؤمن است. (کشف الاسرار، ج 2، ص 676)