بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
بند چهل و هفتم؛ فصل اول از کتاب شریف المطالب السلوکیه
شرح درس:تغیر الاحوال النّفسانیه:روش سریع در تغییر حالات نفس
توسط:استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانیسلمه الله
***
***
شرح درس
در مورد مطلب امروز، موضوعی را از علم اخلاق آورده ایم . هر چند که این کتاب در عرفان عملی است وقبلاًٌ هم گفته ایم که «علم اخلاق» با «علم عرفان» دو تا است؛ علم اخلاق، دوره خاص خود، کتابها و اساتید خاص خود را می طلبد و شخص سالک قبل از ورود به عرفان باید دوره ای از علم اخلاق را بگذراند.
قبلاً گناهان را هم تقسیم کردیم، یک بخش گناهان شرعی است که تعبیر به صغیره و کبیره می کنند و بخش دیگر ، گناهان اخلاقی است که عقاب ندارد،ولی در علم اخلاق، این بدتر از گناهان شرعی است؛ مثال هم زدیم، گفتیم که حسد را در شریعت می گویند گناه کبیره است. اما وقتی گناه است که عامل حسد آنقدر قوی باشد که شخص جنایتی از او صادر شود، دست به سنگی بزند و شیشه ماشین را از حسادت بشکند. پس تا وقتی که عامل حسد از نفس به بیرون بروز نکرده است، از نظر فقه فقها، شریعت و رساله احکام، گناهی محسوب نمی شود.
اغلب ما ریشه های گناه در باطنمان هست و این هم یک لطف الهی است که عقاب جهنمی برای آنهایی است که گناه را به ظاهر آشکار می کنند. اگر گناه را در فکر خود بگذرانند و به ظاهر آشکار نکنند، عقاب جهنمی ندارد. و گناه شرعی و احکامی به حساب نمی آید. اما گناه در مرحله احکام یک مطلب است و در مرحله اخلاق چیز دیگری است.
آقایان علم اخلاق گفته اند: اگر شما رذیله حسد را از باطن پاک نکنید چه تضمینی هست که حسد آشکار نشود. پس باید در نفس بکوشیم و آن رذایل اخلاقی را بزداییم و از بین ببریم و فضایل اخلاقی را به جای رذایل اخلاقی جانشین کنیم.
این کاری است که سالک باید قبل از ورود به عرفان عملی انجام دهد.کتابش هم جداست، مثل «معراج السعادة» یا «جامع السعادات» که اینها کتابهای تخصصی در علم اخلاق است که اصل رذایل را بیان می کند، عوامل رذیله را می گوید بعد رذالت و بدی آن را از دیدگاه قرآن و سنت و قول حکما بررسی می کند و سپس راههای علاج آن را کاملاٌ بیان می کند.
چه بهتر که ما در علم اخلاق استاد داشته باشیم، زیرا تسلط آنها در این مسائل زیاد است و برای ما توضیح خواهند داد. اگر یک پله بالاتر برویم، بعد از گناه احکامی، گناه اخلاقی است و بعد اگر بخواهیم بالاتر برویم گناه عرفانی است. عرفا برای گناه مطلب دیگری دارند. آنهایی که قدم در عرفان گذاشته اند، باید توجه کنند که کارشان سخت تر است.
برای سالک ترک گناه از اوجب واجبات است. ما نمی توانیم دوستی با خدا را مطرح کنیم و بعد بخواهیم در جایی نافرمانی این دوست را عملاً یا قلباً داشته باشیم و قلبی را که خانه خداست، در این قلب، در این نفس و در این دل اموری باشد که خدا از آنها ناراضی باشد. اگر این امور (رذائل اخلاقی) در دل باشد، چگونه می توانیم ادعای دوستی با خدا را بکنیم.
در پله بالاتر عرفان میگویند: «حسناتُ الابرار، سیئات المُقرّبین»؛می گویند شما حتی گناه غفلتی هم نباید داشته باشی. حجاب ظلمانی نداشته باشی، حجاب مکاشفه و نور کرامت نداشته باشی. نباید دم از اینها بزنی، روی اینها مانور دهی و برایشان ارزش قائل شوی. میگویند از همه چیز باید بگذری و اینها را برای خود به حساب نیاوری. حجاب «انانیت» بزرگترین حجاب است.
بَینی بَینَکَ اِنّیٌّ یُنازِعُنی/ فَارفَع بلطفِکَ اِنّیٌّ مِنَ البَینِ
این منازعه است بین عبودیت و او. عبد حقیقی نمیتواند ادعا کند که من بندگی خدا را دارم و از آن طرف بنده نفس و اسیر نفس خود باشد.
حالا چرا در مقدمه این درس، موضوع اخلاق حمیده و مذمومه را مطرح کردهایم، در حالی که این کتاب مربوط به عرفان است و مربوط به علم اخلاق نیست؟ طرح آن از این باب است که برای ورود به عرفان لازم است که این مطلب گفته شود، چون تشابهی است بین (توجه به) «اخلاق رذیله و اخلاق حمیده» و «مطالبی که در عرفان» مطرح می شود. برای سالک در عرفان، احوالی هست و برای کسی که در سیر تمرینات اخلاقی هست، آنجا هم خُلق مذموم و خُلق ممدوح مطرح است. در سیر روحی هم سالک حالات مختلف دارد، حالات متضاد و متناقض با خود دارد. گاهی گرفتار قبض می شود و افسردگی عرفانی پیدا می کند.
البته نه افسردگی مزاجی، اینها را باید از هم جدا کنیم. کسی که از لحاظ امور اعصاب و جسم و مسائل قلبی افسردگی پیدا می کند که نباید آن را با افسردگی که در عرفان برای سالک پیش می آید خلط کنیم. آن افسردگی روحی و روانی را غیر مسلمان هم دارد، حتی کافری هم که در عیش و زندگی مرفه به سر میبرد، گاهی دچار مشکل روانی می شود. چه ربطی دارد که آن افسردگی را وارد این افسردگی کنیم؟ تفاوت اینها از زمین تا آسمان است. اگر خواهر و برادری مشکل روحی دارد، بیداری شب دارد، اضطراب دارد، چه طور میتوانیم او را در عرفان تربیت دهیم، آیا می شود؟ یا کسی که علیل است و همه توجه او به امور جسمی خود میباشد، چطور میتوان او را شاگرد مکتب آقای قاضی(ره) کرد؟ این افراد ابتدا باید دنبال درمان و معالجه خود باشند.
امراض اخلاقی را چه طور درمان کنیم؟ دو راه دارد: «طویل الزمان» و «علاج میان بر»؛
هم برای «اخلاق حمیده و رذیله» و هم برای «حالات عرفانی سالک» که گاهی گرفتار تناقض و تضاد میشود، دو نوع علاج بیان کرده ایم. گفتهایم که درمسائل اخلاقی راه علاج را درمعالجه با ضد آن پیشنهاد داده اند.
مثلاً اگر کسی بُخل دارد مدتی باید دست به جیب کند، انفاق کند. البته انفاق برای مواردی که مصرف شرعی دارد. شما اگر به کسی که معتاد و دودی است، کمک کنی و او فقیر باشد اگر با این کمک شما برود و مواد تهیه و مصرف کند شما مسئول هستی. روز قیامت از چهار چیز سئوال می شود. یکی از مال است که آن را از کجا به دست آوردی؟ به چه کسی دادهای؟ و در چه راهی این مال مصرف شده است؟«مِن أین اکتسب و فی مصرفه؟»
بنابراین اگر می گوییم، بخل را با انفاق برطرف کن ، منظور هر انفاقی نیست بلکه انفاق در مواردی که لازم است و مستحب است. اگر انفاق واجب باشد بهتر است و اگر نتوانستی موارد مستحب را پیدا کن. این است که می گوییم راه علاج طولانی رذایل اخلاقی این است که مرتب هر صفت بدی را با صفت خوب مداوا کنیم. و لو اینکه به زودی صفت سخاوت را پیدا نمی کنی، باید بروی چندین بار انفاق کنی و بعد از مدتی که شیرینی آن را چشیدی، کم کم این مسئله جا میافتد. در موضوع صبر هم همینطور است، یک دفعه حاصل نمیشود. اولش باید ولو تصنعی، صبر را در خود ایجاد کند تا بعداً این تصنع به صورت حقیقت در آید.
آیا افرادی که از اول وارد سیر و سلوک شدند، حالشان از اول اینگونه بوده؟ آیا حال شما، با حال ده سال پیش یکی است، با تمرینات و مبارزه با نفس انسان تغییر میکند. پس انسان قابل تغییر است. نگویید نمیتوانیم. میشود تغییر داد. این امور تدریجی است، دفعی نیست.
بخل، تعلق به دنیا، غضب و... را نمی توان یک دفعه از نفس بیرون کرد، بلکه باید کم کم دوری از این صفات را در خود ایجاد کرد. بعضیها می گویند غریزه جنسی برای ما مشکل ایجاد کرده، ما را به گناه وا میدارد. اگر امکان ازدواج وجود ندارد، راه این است که ریاضت و مجاهدت کنید، باید مصرف مواد گوشتی را که نیروی جنسی را تقویت میکند، کم کنی. کسی که بهترین غذا را بخورد و 10-12 ساعت هم بخوابد چگونه می تواند با این غریزه مقابله کند؟! شما غذایت را کم کن، روزه بگیر. اگر توان جسمی داری، تهجد شبانه داشته باش، نماز بخوان، قرآن بخوان، روزههای قضایت را بگیر. با انجام این اعمال روحانیتی در شما پیدا میشود، از این جوع و گرسنگی نوری در شما پیدا می شود. و الا خداوند که نیازی به روزه شما ندارد.
پس برای مخالفت با شهوتهای جنسی، راهش ضد آن است و ضد آن کم کردن نیروی جنسی است از راه مشروع و نه غیر مشروع. خوردن کافور غیر مشروع است، آزار پدر و مادر و همسر غیر مشروع است، انجام اعمال مستحبی بدون رضایت پدر و مادر و همسر غیر مشروع است.
ریاضت کشیدن باید ریاضیت شرعی باشد و کسی را آزار و اذیت ندهد و به اندازه طاقت بدن و به تدریج انجام شود. همه خصوصیات را باید رعایت کرد، باید برنامه ریزی کرد، ولی همه اینها راه درازی را میخواهد در حالات عرفانی هم همین طور است. در احوال عرفانی هم باید با ضدش عمل کرد. کسی که اظهار می دارد که حالت هجران و فراق و دلتنگی در من شدید است، باید هجران را با وصال معالجه کند؛ خوف شدید را باید با رجاء تعدیل کرد. باید دید در باب رجاء و امید چه چیزی نوشته شده است. معراجالسعادة را مطالعه کند، منازل السائرین را بخواند و خود را معالجه کند.
در باب عرفان رذیله مطرح نیست، کی شنیده اید و کدام عارفی است که در راه عرفانی اسم رذیله بیاورد. چون نفس تزکیه می شود. توجه کنید: اگر در مرحله «اخلاق عملی و نظری» خوب کار کردید، نفس تزکیه می شود و سپس وارد «عرفان» می شوید.
اما درحالات سالک تضاد پیدا میشود، گاهی غلو میکند، گاهی در یک راهی افراطی میشود، گاهی خیلی در امید زیاد میرود و عذاب الهی را ازیاد می برد. باید قران را خواند، آیات عذاب را خواند. در آیهای که امروز خوانده شد «والّذینمن عذاب ربّهم مشفقون»[1]؛ این آیه دارد حالت عرفا را تعریف می کند. مگر در اشعار حافظ آیات عذابی گفته نشده است؟
درطریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/ ریش باد آن دل که بادرد تو خواهد مرهمی
وقتی اینها را میخوانیم، میدانیم اینها عذاب است. در فکر جهنم نرو به عذاب فراق فکر کن. ببین عذاب فراق چیست؟ عذاب روح چیست؟ اینها را با خودتان مطرح کنید.
اگر کسی در یکی از این حالاتش افراطی شود باید با خودش تعدیل کند. خوف را با رجاء و رجاء را با خوف، اینها همه، چه در مورد عرفان و چه در مورد اخلاق همه از سالک وقت میگیرد. باید تحقیق کند، مطالعه کند، تنظیم کند، برنامه روزانهاش قرار دهد، این نوع علاج خیلی کار میبرد و خیلی طول می کشد.
آیا راه دیگری که میان بر باشد و زودتر آن را تعدیل کنیم هست؟
در «لب اللباب»، «طریق احراق» را مطرح می کند. احراق، یعنی سوختن، یا میگوید «بابالحسین»، بابی است که میان بر است، شما می توانی از عشق حسینی، راهی میان بُر بزنی. آتش احراق است که میسوزاند. اگر گرفتار عشق خدا شوی، هم در بخش اخلاق رذایل را میسوزاند و هم در بخش عرفان، هر جا که چیزهایی پیش آید، همان عشق و آتش درون، خوف را در رجاء می اندازد ورجاء را در خوف. خود را خراباتی میکند، گاهی مناجاتی میکند، در «اصلاح نفس» خویش تلاش می کند، تاخود را درست کند. اگر بیرون از منزل رفت، نفسش غبار و ظلمت گرفت، با خودش کار میکند، غزل حافظ میخواند. خود را تعدیل میکند. این هم یک راه است، این راه، خیلی همّت میخواهد که چنین آتش عشقی در او پیدا شود.
لذا گفته ایم: تبدیل اخلاق ناپسند به اخلاق پسندیده به واسطه ی ضد آنها صورت می گیرد چنانکه اطباء در معالجهی مریضانشان بعضاً این کار را انجام میدهند. مثلاً مورد اخلاق ناپسند بُخل را به بذل و بخشش کردن و خرج کردن، غضب را با بردباری و صبر و تحمل سختیها و فرو بردن خشم باید درمان کرد . طمع و حرص را با زهد و ترک علایق دنیوی درمان کن. چون ضد حرص، زهد است. اینها ممکن است سخت باشد، اما باید تصنع کرد تا کمکم پیدا شود. پرخوری را با کم خوری و گرسنگی درمان کن. گوش به حرف شکم نده، غذای خود را کم کن، اول سخت است ولی وقتی تمرین کردی دیگر معدهات قبول نمیکند. شهوت جنسی را باریاضتها و مجاهدتها و باقی صفات و حالات را نیز به همین ترتیب درمان کنید.
لیکن معالجه ازاین راه اگر بخواهد دقت کند و مراقبه کند طول می کشد و گاهی این صفت از ریشه از بین نمیرود و باز هم باقی میماند. بهترین راه و سریعترین راه این است که روی «عشق الهی» کار کنی و آتش عشق خدا را زیاد کنی. با شب بیداری، با حافظ خوانی، با تلاوت قرآن، به جلسه آمدن، طول دادن در جلسه. در این جلسات، ساعاتی را که می گذرانیم دل آماده می شود، دل پر از محبت خدا می شود، آتش محبت شعله ور می شود. بعضی ها ناله می کنند. گریه می کنند ولی آنهایی که تازه آمدهاند تا تفکر نکنند، تا خشوع نکنند، حال برایشان پیدا نخواهد شد.
پس بهترین حالت و سریع ترین راه علاج، تسلط بر عشق الهی برقلب، روشن کردن آتش حب، سوزاندن رذایل به واسطه مراقبه درونی همیشگی و طلب فیض از تقضلات و انوار غیبی است.این رذایل نفس را باید با ضد آن که مراقبت باطنی است، نه فقط در جلسه، بلکه مستمراً در بیرون جلسه هم، در سرکار و... علاج کرد و مراقبه باطنی را نباید از دست بدهید.
آن وقت اگر توانستی این صفا را در قلب پیدا کنی، کم کم راهی می شود که این نفس، بنده خدا شود. بالاخره این بندگی، سر از توحید می آورد. مطمئناً در این حالت چیزی جز مورد رضای خدا از او صادر نمیشود، هرکاری، حرکتی، سکونی، هر خاطرهای در ذهنش مورد رضای خداست و هیچ خاطرهای جز خاطره ای که مرضی خدا باشد، در ذهنش پیدا نمی شود و هر چیزی که مغبوض الهی باشد از دلش بیرون می رود.
این فایده عشق است. پس بکوشیم شعله عشق را در خودمان زیاد کنیم.
وصلی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین
1.ترجمه:«و آنان که از عذاب پروردگارشان بیمناکند»؛سوره المعارج، آیه 27