و به نستعین و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین
بند چهل و چهارم- فصل اول- از کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]
شرح درس: الشریعه و الطریقه و الحقیقه: شریعت، طریقت و حقیقت
توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانیسلمه الله
شرح درس
موضوع این درس در اهمیت این سه مطلب است: شریعت ، و به دنبال آن طریقت و به دنبال آن حقیقت؛ چرا ما باید احاطه بر احکام و علم شریعت داشته باشیم؟ حالا چه از راه اجتهاد و چه از راه احتیاط و چه از راه تقلید؟ چرا باید شریعت مقدمه ای برای طریقت باشد؟ و چه اصراری است بر اینکه باید یک سالک، به تمامی آن دستورات و احکام دینی که مورد عمل او هست - عمل روز مره اش - چه آنهایی که مربوط به عبادات و چه آنهایی که مربوط به معاملات شرعی هست، همه را باید کسب اطلاع کند و آنها را به اجرا در آورد؟
برای اینکه اگر ما شریعت را کنار بگذاریم، چگونه می خواهیم به خدا برسیم؟ آیا می شود با من درآوری و با خرافه و با بدعت و چیزهایی که در قران نیامده، در سنت نیامده، در گفته معصومین و فقها نیامده، به خدا رسید؟ نمیشود که! چون اینها راه های نفسانی و شیطانی است و چگونه انسان می تواند از راه شیطان به خدا برسد؟ لذا هیچ چاره ای نیست جز اینکه ما احکام را، آنچه مورد نیاز ما است یاد بگیریم و سپس به آن عمل کنیم. چون در دانستن وظیفه دانش را انجام میدهیم و در عمل کردن وظیفه راه افتادن را ، که چگونه راه پیدا کنیم به خدا، این را ما پیدا می کنیم. چون ما با گفته های او می خواهیم قدم به سوی او بگذاریم. پس به کارگیری شریعت راه باطن را برای ما روشن می کند و راه باطن وقتی نور در او پیدا شد، کم کم به حقیقت خواهیم رسید. لذا این سه راه متلازم همدیگر هستند.
«الشریعه و الطریقه و الحقیقه امور ثلاثه»؛ اینها سه امر متلازم هستند، «لا تنفک»؛ از همدیگر منفک نیستند. خب کجا منفک نمی شوند ؟ «فی السیر الروحی»؛ در آن سیر باطن و سیر روحی شما، این امور با همدیگر در ارتباط است. شما هر قدر پس از علم صحیح از شریعت، آن را به اجرا در بیاورید، همان مقدار هم راه در جلوی شما روشن میشود و همان مقدار پی به حقایق خواهید برد. هرچه کاملتر و هر چه بیشتر، بهتر؛ «لأنّ الوصول الی المقام الاقصی لایتحصل بدون التطبیق العملی لتعالیم الشرع»؛ چگونه انسان می تواند به آن مقام بالای «توحید» بدون تعلیمات دینی برسد؟
لذا می بینیم که در کار همین دراویش و خانقاه و فرقه های نو ظهور، چون از پیش نفسشان کار هایی را دخالت داده اند و از خود درست کرده اند، من آوریهایی و کارها و ریاضت هایی را حتی غیر مشروع انجام میدهند. مثلا می گوید آقا برو در حمام ، بعد آن مرشدش می ایستد پشت درب حمام و می گوید چند تا غسل باید بکنی! خب این غسل ها کجا آمده؟! یا کار های دیگری که فرقه های زیادی از خودشان ملزم میکنند. همین که ملزم می کنند به پیروان خودشان که باید این کار ها را این جور انجام دهید، جدای از شریعت، جدای از رساله مرجعیت، جدای از تقلید است و همین آنها را زمینگیر می کند، آنها را دنیا طلب می کند، آنها را منحرف میکند، آنها را به گیر شیاطین می اندازد که بعد هم می بینیم چه رسوایی هایی بار می آورند و از کجا سر در می آورند. هم خودشان ضال هستند و هم دیگران را گمراه می کنند.
خیلی از اینها در ارتباط با اسرائیل و در ارتباط با دنیا خواهان بوده که می بینیم که کارشان رو می شود وÂÂ حتی مسئله دار می شوند نسبت به نظام و دولت و گرفتار زندان و ...میشوند؛ کم و بیش می شنویم دیگر، در تهران، در اصفهان، و این مدعیان دروغین که در تلویزیون میبینید دیگر، سی دی اش هم هست و هر روز از یک جا یک صدایی بلند میشود، اینها به خاطر تخلف از شریعت است. اگر یک سر مو ما کم بگذاریم کارمان زار است، یک سر مو! در همین کتاب «غرق حضور» آمده که مرحوم استاد (رحمة الله علیه) خیلی متعبد بودند؛ به احکام، به مستحبات و ترک مکروهات خیلی مقید بودند و شاگردان خودشان را هم توصیه می کردند. می بینید که ما هم به دنبال همان فرامین استاد، در جمع خودمان می خواهیم و بارها و بارها گفتیم که باید خواهران و برادران احکام مورد نیازشان را یاد بگیرند، حفظ کنند و به اجرا دربیاورند.
«و لهذا فإن علما الشریعه هم أقرب من غیرهم مع التزامهم العملی بالسیر و التقدم فی هذا المسلک الخطیر»؛ لذا گفتیم آنهایی که عامل به امور شریعت هستند، از دیگران جلوترند در اینکه باید پی به این طریقت و حقیقت ببرند و این راه را ملتزم بشوند و متوجه بشوند که غیر از این ظاهر یک راهی در باطن هست. چون اگر واقعا از روی صدق و خلوص اعمال شرعیه انجام بگیرد ، نورش در انسان پیدا می شود.
«و استاذ السیر و السلوک یهتم اهتماما بالغا بمطالب الشرع المقدس»؛ استاد سیر و سلوک حتما باید به مطالب شریعت توجه کند و شاگردان خودش را هم متوجه کند.
«و کل ما یقوله لتلامیذه له سند و مبنی فی مصادر الشریعه»؛ اگر استاد حرفی را به شاگردش گفت، اگر استاد متشرعی باشد و علم شریعت دستش باشد –که نمیشود نباشد و اگر نه، آن استاد به کمال و راه صحیح راه پیدا نمیکند- حالا ممکن است که گفته اش صریح نباشد که بیاید قال الصادق(علیه السلام) و قال الباقر(علیه السلام) بگوید و هر کلامش مستند به آیه قرآن باشد؛ الان رساله عملیه را هم شما وقتی میخوانید در رساله عملیه هیچ وقت قال الصادق(علیه السلام) و قال الباقر(علیه السلام) ننوشته است، مجتهد حرف هایش را می نویسد در رساله و مقلد هم عمل می کند ولی چون اطمینان دارد به این مرجع تقلیدش و به این مجتهدش که وقتی این فتواها را نوشته و این احکام را بیان کرده است و مراجعه به مصادر داشته، مراجعه به قرآن و سنت و اجماع و عقل و آن منابع چهارگانه داشته، لذا به آن عمل میکند. خب همین هم برای استاد عرفان است، که او هم وقتی یک مطلبی را می گوید حتما قبلا سندش را دیده است که میگوید (و لذا سالک باید همچون مرجع تقلید به استادش اعتماد و به دستورات او عمل کند)؛
«لأنّ القاعدة العامه هی إن السّالک بتطبیقه العملی للشرع یکون سائرا فی الطریق»؛ چون قانون و قاعده این است که وقتی یک سالک رفتارش را با شریعت مطابقت داد، آن وقت است که تازه راه می افتد.
«أی إنّ العمل بالشرع هو الطریق فی النیل الی حقیقه القرب و الکمال و لا غیر»؛ با عمل به شریعت است که انسان می تواند خودش را به خدا نزدیک کند، به کمالات برساند، راه دیگری نیست.
«و هذا هو الممیز الاکبر و الفارق الاهم بالمقایسه مع الطرق الباطنیه الاخری»؛ اگر شما بخواهید یک فارق و یک ممیزی پیدا کنید که راه صحیح از راههای دیگر جدا شود، یعنی راه عرفانی صحیح و راه باطنی صحیح را پیدا کنید و این مکتب را از مکاتب دیگر جدا کنید، راهش به این است که ببینید این مکتب و این راه و این سیر و سلوک چقدر مطابقت با شریعت دارد.
در حالی که وقتی می روید سراغ فرقه های باطنی دیگر، فرقه های صوفیه و نقش بندیه و فرقه هایی که هستند و هر از چند گاهی هم از یک جایی یک سری بلند می شوند، شما وقتی خوب غور می کنید می بینید یک جایی نقص دارد، یک جایی کم گذاشته از شریعت و به خاطر همین دیگر این راه، جدا می شود از راه صحیح و نمی شود دیگر از آن تبعیت کرد.
«فلیفهمه کل من لایشارکنا فی هذا المبنی و العتقاد»؛ ما میگوییم که باید این مطلب برای همه و آنهایی که در این مبنا و اعتقادی که ما داریم روشن شود که «مبنای طریقت بر شریعت است» و اگر خدای نکرده در دوستان ما کسانی باشند که اهمیتی قائل نشوند برای تعلم شریعت و عمل به آن، بدانند که این راه را مستقیم نمی روند. هر کس که در این مبنایی که ما گفتیم با ما هم فکر نباشد، او از ما جداست و ما از او بری هستیم.
«نعم یمکن لمن یتعلم علم الفقه و الشریعه ان لا یتوجه الی السیر الباطنی»؛ بله! ممکن است یک کسی پیدا شود -همانطور که یک عده ای هستند- که خیلی هم ملا باشند در مسائل فقهی و شریعت، اما به مسائل تزکیه نفس و تهذیب و خروج از عالم نفس و رسیدن به سر منزل توحید در باطن، به این مسائل توجه نکنند. به همان ظاهر شریعت خودشان را ملتزم بدانند. اما دیگر اینکه این شریعت یک اسراری دارد ، این نماز یک اسراری دارد یک عروجی دارد، یا رفتن به خانه خدا اسرار معنوی دارد که باید به آن اسرار پی برد توجه ندارند، که این هم از نظر ما درست نیست.
«و لکن الذی یسیر فی الباطن لایمکنه ان یتوجه الی الشرع»؛ پس ممکن است افرادی به علم شریعت و ظاهر شریعت توجه کنند و از باطن شریعت غافل بمانند . اما آنهایی که می خواهند به تصفیه باطن خود، به تزکیه نفس خود، به امور قلبی و باطنی خود توجه کنند، آیا می شود چنین اشخاصی به شریعت توجه نکنند؟ ما اینجا گفتیم نمی شود. اگر در راه باطن سیر صحیحی داشته باشند، نمی توانند خودشان را از شریعت جدا بدانند و اگر کسانی پیدا بشوند اینگونه باشند، «و الا فهو علی ضلال»؛ بدانند که منحرف هستند و آنهایی هستند که خودشان را از شریعت جدا کردند.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی(حفظه الله) در تاریخ 90/12/04؛ مطابق با 30 ربیعالاول 1433