بر طرف کردن وسواس

  

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و به نستعین، الحمدلله ربّ العالمین، بارءی الخلائق اجمعین، باعث الانبیاء و المرسلین و السّلام و الصّلاة علی سیّد انبیائه و افضل خلیقَتِه و خاتم رُسُله، ابوالقاسم محمّد(صلی الله علیه و آله وسلّم)

 

بند سی و چهارم- فصل اول- کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]

شرح درس: دفعالوسواس: برطرف کردن وسواس

توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله

 

«الوسواس أمر خطیر فی طریق السالک لابد من الانتباه الیه، فقد تتوارد علیه‌الشبهه من کل حانب فی مأکله و مشربه و ملبسه و غیرها مع نفسه و مع الآخرین، ولا یمکن قلعها الا بنور الیقین و المددالغیبی و یجب حرقها من الأساس بالاکثار من ذکر «لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و عدم الاعتناء، و عدم ترتیب أی أثر علی حکم الوسواس»؛

وسواس در طریق سلوکی سالک امر خطرناکی است که چاره‌ای جز آگاهی به خطرات آن و یافتن راه علاج ندارد. وسواس بدین صورت است که شبهه‌هایی از هر سو در جنبه های خوردن، آشامیدن، پوشیدن و ... از خود سالک و سایرین بر سالک وارد می شود و ریشه کن کردن آن نیز جز با نور یقین و امداد غیبی میسر نخواهد شد [2] لازم است که وسواس از ریشه سوزانده شود؛ آن هم با بسیار گفتن ذکر «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ و اعتنا نکردن و ترتیب اثر ندادن به مقتضای حکم وسواس.

 

شرح درس:

«فقد تتوارد علیه‌الشبهه من کل جانب»؛ چه بسا در حال سیر و سلوک، به ویژه آن‌هایی که در ابتدای راه هستند، شبهه و وسواس از هر طرف در ذهن این سالک وارد شود. حالا خودش هم خیلی آگاه نیست، به طور نا آگاه از اینجا و آنجا، شبهه‌های گوناگونی برای او در ذهنش وارد شود. ریشه اش هم این است که چون این سالک قبلا توجه به نفسش نداشته، اهل مراقبه نبوده، اهل محاسبه نبوده ، حالا یک مدتی شروع کرده می خواهد به خودش بپردازد، به نفسش بپردازد، می خواهد دقت کند در کارهایش، از این دقت کاری ها ممکن است به این وسواس ها و شبهه ها هم مبتلا بشود.

«فی مأکله و مشربه و ملبسه و غیرها مع نفسه و مع الآخرین»؛ این شبه ها ممکن است مربوط به غذاها و خوراک‌ها باشد. ممکن است مربوط به نوشیدنی ها باشد، ممکن است مربوط به لباس ها و پوشاک باشد، یا چیزهای دیگری که از بازار خرید می کند، یا به او می دهند، یا این خانه آن خانه می رود؛ این حالت شبهه گاهی بین خودش و نفسش هست، گاهی هم در رابطه با دیگران است، مثلا می‌گوید اگر من خانه فلانی بروم، ممکن است که مثلا سال خمسی ندارد، حساب ندارد و از این جور چیز هایی که گاهی در ذهنش می آید.

البته این را هم عرض کنیم که ما در آداب سالک نوشتیم سالک باید از شبهات دوری کند، از چیز هایی که مشتبه هست دوری کند. حالا من این شبهه را توضیح بدهم برایتان: آن چیزی که بیشتر مسئله شرعی دارد- اینجا یک حکم فقهی است، باید به آن توجه کرد -  آن شبهه ای که باید و واجب است که از آن اجتناب کنیم، شبهه ای است که شما بدانی مثلا در این مال یک حرام عینی است، یا مثلا فرض کنید بین این دو کاسه می گویید ممکن است از این دو ظرف یک ظرفش نجس باشد یا یک ظرفش خمر باشد. این شبهه اگر محدود باشد، محصور باشد، در یک جای خاصی در یک ظرف خاصی در یک مکان خاصی، خب اینجا می شود که انسان اجتناب کند.

ولی ممکن است این شبهه، شبهه ای باشد که محصور نباشد، نمی تواند محدود بشود به یک جای خاصی، به ظرف خاصی، به مورد خاصی، و این شبهه هر کجا که برویم هست، غیر محصور است، در توان انسان نیست که بتواند از این شبهه ها اجتناب کند. یعنی شما کجا می خواهی بروی که مثلا هیچ شبهه ای نباشد. در بازار می خواهی بروی، در خانه‌هایی می خواهی بروی، هر جا بروی بالاخره یک چیزی ممکن است پیش بیاید. لذا آن‌جایی که شما با علم یقین می‌دانی که یک شیء حرامی در این کاسه ها یا در این ظرف ها یا در این لباس ها وجود دارد، یقین داری که یک شیءیی هست، اما نمی دانی کدامش است. گم کردی، نمی دانی و برایت مجهول است، خب اینجا چون می‌داند بالاخره یکی از همین‌ها است، یکی از این چند تا است، از این‌جا باید صرف نظر کرد و رفت سراغ آن چیز هایی که می‌داند در آن شبهه نیست.

 

ولی این‌که ما احتمال بدهیم، یک احنمالی بدهیم که بله یک شبهه ای هست، این احتمال همیشه هست. حالا شما ممکن است سوال کنید پس چرا ما در آداب سالک نوشتیم؟ ما خیلی چیزها در آداب سالک نوشتیم. ما به سالکی که ابتدا در راه وارد می شود، ریاضت می دهیم، این سالک را ما محدودش می کنیم. می گوییم هر جایی نرو ، هر آبی را نخور هر جای مشتبه ای نرو، ریاضت می‌دهیم، می گوییم باید این کار ها را بکنی. منظورمان این است که این تا یک مدتی در فشار باشد، در محدودیت باشد، چون می خواهد نفسش کشته بشود. برای این‌که این نفس کشته بشود، ریاضت بکشد ، باید از یک چیز هایی هم که هست و خیلی حلال هست، از آن ها هم باید اجتناب کرد، حتی از مباهات باید اجتناب کند. ما حتی در آداب سالک نوشتیم از تخمه هم باید پرهیز کند.

چون این لازمه راه است که برای یک مدتی، برای این‌که سالک حواسش را جمع کند، برای این‌که اهل مراقبه بشود، برای این‌که یک ملکه ای از روحانیت و نورانیت در دلش پیدا بشود، تا یک مدتی این ریاضت ها را باید بکشد. ما الان می گوییم سالکی که می خواهد وارد جلسه بشود مثلا دو (یا سه ماه) باید بیرون باشد. باید شما طبق این مستحبات عمل کنی تا یک روزنه ای در دلت باز بشود، یک خمیره ای در دلت پیدا بشود، و الا بخواهیم در را باز بگذاریم برای هر کسی بیاید که نمی‌شود.

این‌جاست که این محدودیت ها تا یک مدتی هست برای سالک. اما وقتی این سالک قدم گذاشت به بالا، پیشرفت روحی کرد، رفت بالا، او یک مقدار روحانیتش قوی می‌شود، نورانیت پیدا می‌کند، کم کم خودش اهل تشخیص می شود، خودش اهل تمیز می‌شود. یک جاهایی دلش راه نمی‌دهد نمی رود، یک جاهایی چشمش راه نمی دهد نگاه نمی‌کند. خودش یواش یواش اهل تشخیص می شود. ولی آن کسی که هنوز به این تشخیص و تمییز نرسیده، او باید این کار را بکند.

 

لذا اینجا ما گفتیم «و لا یمکن قلعها الا بنور الیقین و المدد الغیبی»؛ سالک اگر بخواهد راه را باز بگذارد برای هر شبهه و وسوسه، کارش خیلی سخت می شود و ریشه‌کن کردن آن امکان ندارد مگر این که او متوسل بشود به نور یقین، متوسل بشود به خدا، متوسل بشود به مدد های غیبی الهی، تا این‌که خدا او را از این حالت نجات بدهد، و نباید پیگیری این وسواس را داشته باشد. البته آنجایی هم که گفتیم باید از شبهه‌ها فاصله بگیرد، تا زمانی است که به حد وسواس نرسد، و الا اگر بخواهد در آنجا هم به حد وسواس برسد نباید آن کار را بکند. ما کاملا نهی می‌کنیم آن‌هایی را که بخواهند به بهانه این‌که مثلا این غذا شبهه‌ناک است، بخواهند به اصطلاح ور بروند با خودشان و با عیالشان و از صله ارحام فاصله بگیرند و خانه فامیل نروند و اینجا نروند و آنجا نروند؛ گاهی برای بعضی ها مشکلاتی ایجاد می شود در اثر همین مسائلی که برخی عنوان می کنند.

«و یجب حرقها من الأساس بالاکثار من ذکر "لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم"»؛ اگر دیدی شما مبتلا شدی به این وضعیت، باید ذکر شریف «لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را زیاد با خودت بگویی؛ چون در روایت آمده برای دفع وسواس این ذکر خیلی موثر است. و دوم اینکه «و عدم الاعتنا»،باید بی اعتنا باشد. باید بگویی مثلا این دستم پاک شده، این لباسم پاک است، این ظرف پاک است.نگوید نه! حالا دوباره باید آب بکشم. نگوید مثلا فلان جا نباید بروم.نباید به این توجه کرد، چون هرچه توجه کنی این بیماری وسواس بیشتر و قوی‌تر می‌شود، تا جایی که دیگر شما را زمین گیر می کند.

«و عدم ترتیب أی أثر علی حکم الوسواس»؛ و ترتیب اثر ندادن به مقتضای به حکم وسواس؛

***

حالا ما در رابطه با همین موضوع، در همین کتاب(المطالب السلوکیه)/صفحه 320 دو روایت آورده ایم؛ یک روایت از امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) از کتاب کافیِ شیخ کلینی جلد1/صفحه 12، کتاب عقل و جهل/ حدیث 10:

1- عبدالله بن سنان یکی از راویان و از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بود. می گوید من یک روز رفتم خدمت امام صادق(علیه‌السلام)، گفتم آقا! در دوستانمان یک نفری داریم که این آقا مبتلا شده به وسواس در وضو و نماز؛ می‌خواهد وضو بگیرد به وسواس مبتلا است، می‌خواهد نماز بخواند در نماز این وسواس به سراغش می آید. و گفتم «هو رجل عاقل»؛ این شخص یک مرد عاقلی است، ولی این وسواس هم دارد. یعنی آدم دیوانه ای نیست، آدم سالمی است عاقلی است ولی در نمازش و وضویش این وسواس را دارد. حالا چه کار کند او؟

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «و ای عقل له؟»؛ این چه عقلی است که دارد؟! «و هو یطیع الشیطان» در حالی که او از شیطان فرمان می‌برد؟ با این وسواسی که در وضو و طهارت و نجاستی که در نماز و اینها دارد اطاعت شیطان را می برد. می‌گوید من تعجب کردم گفتم که آقا ! «کیف یطیع الشیطان؟»؛  چگونه از شیطان فرمان می‌گیرد و اطاعت می کند؟ او دارد نماز می خواند، وضو می‌گیرد برای خدا، آن‌وقت شما می فرمایید که او از شیطان اطاعت می کند؟!

آقا فرمودند «سله هذا الذی یأتیه من أی شیء هو؟»؛ برو از خودش سوال کن، خودش را داور و قاضی قرار بده. از او بپرس «من أی شی هو؟»؛ این حالتی که در نفست وارد می شود که تو این‌قدر وقتت را می گذرانی به آب و وضو، یا در نماز مثلا در قرائت نماز "والضّالّین" را چند مرتبه می گویی یا وسواش‌های دیگر، این ها طبیعی و عادی نیست، غیر طبیعی و غیر عادی است، سایر مردم ندارند. «هذا الذی یأتیه»؛ این که به ذهنش وارد می‌شود، این رسوبات ذهنی که پیدا کرده، این از کجا آمده؟ از خودش بپرس. «فإنه یقول لک: مِن عمل الشّیطان»؛  خودش می گوید این کاری که دارم انجام می دهم، این یک کار صحیحی نیست و این یک عمل شیطانی است؛ نه این‌که مرا به خدا نزدیک کند و کار درستی باشد. خودش هم از کارش بیزار است.

 

 روایت دیگر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلّم)، که حدیثی است از تفسیر البرهان/جلد4، در تفسیر سوره مجادله است:

2- «قال رسول‌الله(ص):«ما من مؤمن الا و لقلبه فی صدره أذنان»؛ هیچ مومنی نیست مگر این‌که در سینه اش دو تا گوش هست! «اذن ینفث فیها الملک»؛ یک گوش هست که ملک و فرشته در دلش الهام می‌دهد و به او چیزهایی می‌گوید. «و أذن ینفث فیها الوسواس الخناس»؛ و یک گوش هم هست که در آن وسواس خنّاس در آن می‌دمد؛ در سوره «قل أعوذ برّب‌ النّاس» هم می‌خوانیم که «من شر الوسواس الخناس، الذّی یوسوس فی صدورالناس»؛ وسواس خناس یک گروهی از شیاطین هستند که این‌ها کارشان همین است که می آیند در گوش آدم، در دل آدم وسوسه می‌کنند و این سوره شریفه دارد یک واقعیت به شما می‌گوید و آن این که برخی (دریافت‌ها) ازجانب شیطان است. خُب این روایت هم از رسول خداست که می‌فرمایند یک گوشی هم (در دل) هست که در آن مرتب چیزهایی از شیطان، از وسواس خناس وارد می‌شود؛

پس انسان در معرض هر دو است. هم در معرض قوای خیر، قوای رحمانی و مورد اشارات آن و توجّهات ملائکةالله که او را توجیه می کنند، و هم از طرف شیاطین وسوسه‌هایی می‌شود که در سوره «قل اعوذ برب الفلق» هم می خوانیم: «و من شر نفاثات فی العقد»؛ این است که ما باید پناه ببریم به خدا از شر آن شیاطین جن و انس که می آیند و می خواهند انسان را از راه مستقیم منحرف کنند. یک چیز هایی به آدم می گویند، یک القائاتی می کنند، حتی آن انسان هایی هم که می‌آیند با شما صحبت می کنند، شما را منحرف می‌کنند؛ این‌ها هم از وسواس الخناس گرفته اند. چون در سوره «قل اعوذ برب الناس» می‌خوانیم: «من الجنه و الناس»؛

این شیاطین ممکن است جنّی باشند و ممکن است شیاطین از همین مردم باشند. بیایند شیطنت کنند، نخواهند شما در مسائل سلوکی ترقی کنید. می‌آیند یک چیزهایی را مطرح می کنند، حالا یا شبهه درباره استادت می‌کنند، بله، یک حرف هایی می زنند که شما را از استاد دور کنند، از این راه دور کنند. حالا شما بعد از چقدر زحمت‌ها که یک استادی را پیدا کردی، خب شیطان نمی‌تواند ببیند که شما حالا استاد داری و در راه خدا داری قدم بر میداری؛ لذا می‌آید مثلا یک شبهه‌ای در ذهنت وارد می‌کند، این اگر خودت با خودت باشی، یک وقت هم ممکن است دیگری بیاید با تو صحبت کند، دیگری بیاید حرف هایی بزند و مطالبی بگوید.

 

در همین حوزه علمیه که ما بودیم، یک جوانی بود می‌آمد پیش ما، از همین طلبه ها. یک دفعه دیدیم بعد از یک مدتی نیامد. ما سراغش را گرفتیم گفتند که او از تهران رفته ولایتش، آن‌جا با یک کسی صحبت کرده، بعد او بهش گفته که این آقای کمیلی اصلا شاگرد آقای حداد نیست! و این حرف هایی که می زند...! آن هم که جوان است یک طلبه جوان، چه می فهمد دیگر، حرف او را گرفته برای خودش یک سند می داند. خُب گاهی این‌طور می‌شود و یک همچنین امتحاناتی برای انسان پیش می آید، آدم باید مراقب باشد که خدای نکرده این شبهه‌ها او را از راه بیراهه نکند.

رفقا! عزیزان من! خیلی مراقب باشید، مواظب باشید، شیاطین جن و انس سر راه انسان های مخلص و مومن ایستاده اند که به هر نحوی که شده یک جوری این‌ها را شل کنند در این راه. این ها را منصرف کنند، منحرف کنند، این یک چیز تجربه‌شده است، همان وقتی هم که ما با حضرت استاد (مرحوم حداد) بودیم، همان مسائل بود، می‌دیدیم که حتی درباره استاد ما حرف هایی می‌زدند. در باره مرحوم قاضی چه حرف‌هایی که نزدند. توجه فرمودید؟ لذا ما مراقب باشیم که تا بشود این حرف ها پیش نیاید، اگر هم پیش آمد، مراقب باشیم یک وقتی خودمان برای خودمان این مسئله را بوجود نیاوریم.

***

خداوند را قسم می دهیم به حق محمد و آلش (علیهم‌السلام) که ما را در این راه قوی کند و از شبهه‌ها دور بدارد

وصلی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

دریافت فایل صوتی

alt


[1]. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظه‌الله) در تاریخ 1389/12/11

[2] . فی‌الحدیث‌النبوی(ص): «المعرفه نور حار»؛ أی آنها تحرق الوساوس و الشبهات والأشواک العائقه فی الطریق؛

در حدیث نبوی داریم: «شناخت نوری است که حرارت دارد؛ بدین معنی که وسواس و شبهات و شک و خارهای مزاحم و مانع راه را می سوزاند.