سلوک کاسب

  

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و به نستعین، الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمّد و آله‌الطاهرین

 

بند سی و یکم- فصل اول- کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]

شرح درس: سلوکالکاسب: سلوک کاسب

توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله

 

«یلیق بالسالک الکاسب أن یفحص عن شغل و کسب یتناسب مع حاله السلوکی، بل یزیده قوه و تقدما فی أمر السلوک، لأن الأعمال التی تتزاحم و تتنافی مع الطبیعه السلوکیه تنقلب سدا منیعا فی زقیه و من الأفضل اذا أمکن أن یختار العمل الذی یرکز فکره علیه مثل الخیاطه أما الذی یشغل الفکر و یشوشه فیتجنب عنه»؛
 
خوب است که سالک کاسب دنبال شغلی بگردد که با حال سلوکی او تناسب داشته باشد، بلکه او را توانمند کرده و در امر سلوک پیش ببرد. زیرا شغل‌ها و اعمال کسبی که با طبیعت سلوک در تضاد است، به سدّ بلندی در برابر ترقی او مبدل می‌شود. بهتر است که سالک در صورت امکان شغلی را اختیار کند که فکرش را در سلوک متمرکز نماید؛ مثل خیاطی؛ و از کارهایی که فکرش را مشغول و مشوش می کند، باید اجتناب نماید.

 

شرح درس:

این مبحث در رابطه با اهمیت موضوع (کسب و کار) در سیر و سلوک یک انسان است. خلقت انسان پیوند خورده با این راه و اصل این عالم خلقت به خاطر سیر و سلوک الی الله و معرفت و شناخت است. در انسان‌های (سالک)، کسانی پیدا می‌شوند که وضعیت کاری‌شان طوری است که مساعد است با سیر و سلوک است. مثلا یا کسب و کاری در دست ندارند، مثل این که فزض کنید آقا یک سرمایه ای دارد، سرمایه اش را داده است دست کسی کار کند و خودش هم مشغول کار سیر و سلوکش هست، یا اینکه فرض کنید اشتغالش در مسائل فرهنگی و علوم اسلامی ، الهیات ، فلسفه ، حکمت ، علوم انسانی است که باز این وضعیت او را در سیر و سلوک کمک می دهد. و اگر برویم سراغ شغل ها و کسب ها و کارها، باز آنجا هم یک تقسیم بندی هست که باید دید کدام شغل مناسب‌تر با حال یک سالک هست.

اینجور نیست که سالک چشمش را ببندد هر طور شد و هر کار و هر برنامه ای انجام دهد. نه، این مقتضی راه سلوک او نیست. باید ببیند اگر می‌خواهد شغلی را انتخاب کند، در درجه اول باید حال سلوکی خود را نگاه کند که آیا این شغلی را که می خواهد انتخاب کند، آیا این با حال سلوکی او مزاحمت دارد یا ندارد. نمی شود که یک سالکِ کاسب، سلوک خود را فدای کسب و کار دنیوی بکند. این که خیلی اشتباه است و خیلی روشن است که هیچ وقت یک عاقل این کار را نمی کند. اگر یک ذره عقل داشته باشد می فهمد که نباید این کار را بکند ، بیاید سیر و سلوک معنوی و ملکوتی و الهی خودش را فدای دنیایش بکند؟! خب این همان کاری بود که اهل کوفه با امام حسین(علیه‌السلام) کردند. این‌ها به خاطر دنیایشان آخرتشان را فروختند و امام حسین(علیه‌السلام) راه به شهادت رساندند، فقط به خاطر یک جایزه ای که ابن زیاد یا یزید به آنها بدهد .

حالا ، اگر کسی پیدا بشود که تمام هم و غمش کار و کسب و درآمد و پول و دنیا باشد ، این دیگر به او نمی شود گفت که آدم سالکی است. نمی‌شود به این‌جور آدم ها بگوییم که این‌ها اهل سلوکند، هرچند که خوششان می آید از سیر و سلوک. هر چند که اینها ممکن است از غزلیات حافظ هم خیلی بلد باشند ، بخوانند، خیلی با حال، اما اینها نمی شود گفت سالک هستند. لذا ما دراین مطلب سی و یک آورده ایم که شخص کاسبی که اهل سلوک است در درجه اول باید به سلوکش فکر کند، قبل از اینکه به کارش فکر بکند.خدا رحمتش کند شهید رجایی را که رئیس جمهور بود؛ در آن زمان، وقت اذان که می‌شد، وقت نماز که می شد هر کاری که دستش بود می‌گذاشت و میرفت سراغ نماز و به کارمندان دولت می گفت که شما نماز را بر کار مقدم بدارید. حالا این‌جا هم ما گفتیم  سلوک را مقدم بر کارتان و شغلتان قرار دهید و از روز اول که آدم می‌خواهد شروع به انتخاب کند، باید بگردد یک شغلی که مناسب با حال سلوکی او باشد، نه فقط مزاحم نباشد بلکه یک شغلی را پیدا کند که در آن شغل بتواند از نظر روحی رشدی پیدا کند. در یک محیط سالمی باشد با یک افراد سالمی کار کند. این شغل یا یک شغل فرهنگی است، یا یک شغلی است که خدمت به خلق است خدمت به فقرا است؛ خلاصه یک نوع شغلی باشد که در اثر قصد قربت و تقرب به خدا از این کار مسائل سلوکی‌اش هم بتواند رشد و پرورش پیدا کند.

بعد در این مطلب آورده ایم که «الأعمال التی تتزاحم و تتنافی مع الطبیعه السلوکیه»؛ اگر کارهایی باشد که این کارها با طبیعت سلوکی یک سالک در ضد و تضاد و مزاحمت باشد ، خب این موفق نمی شود. نه در راه کسبش و نه در راه سلوک . نه می‌تواند دل ببندد به این کار، نه می‌تواند دل ببندد به سلوک؛ یک پایش در دنیا است، یک پایش در آخرت است! اصلا معلوم نیست چه می‌شود، خسرالدنیا و الاخره می شود. این است که گفتیم از همان روز اول وقتی انسان می خواهد شغلی را انتخاب کند یک شغل مناسبی را انتخاب کند که بعد ها این شغل را ترک نکند، بعضی ها بوده اند وسط یک کار دیدند که نمی توانند در این کار پیشرفت کنند، کار را رها کرده است رفته سراغ یک کار دیگر یا از کار بیکار شده است. اما اگر از روز اول حواسش را جمع می‌کرد، دیگر به این مشکل بر نمی‌خورد؛

 

پس ممکن است که یک کار و کسبی باشد که سنگ بزرگی جلوی پای رشد معنوی او باشد و از آن طرف هم می‌شود یک کاری باشد که این کار یک وسیله ای برای پیشرفت او باشد، هر دو جورش هست؛ لذا باید سالک انتخاب کند عملی را که بتواند در آن،‌ کار سلوکیش را هم انجام دهد. گفته ایم  «و من الأفضل اذا أمکن أن یختار العمل الذی یرکز فکره علیه»؛ مثلا در کارها بگردد یک کاری که موجب تمرکز فکری او می‌شود، انتخاب کند. چون می‌دانید که کار دنیوی و کارهای ظاهری، کارهای صنعت و کارهایی که در عالم ماده و ظاهر هست ، اینها با آن سالکی که شب و روز در کار مراقبه و محاسبه است ، این در تضاد است. لذا سالک نباید یک شغلی را انتخاب کند که به جای این‌که فکر او را متمرکز کند، در اثر تراکم کار یا در اثر ماهیت (اجتماعی) آن شغل، دچار پراکندگی ذهن شود؛ مثلا یک نوع شغلی هست که با مراجعین زیاد باید سر و کار داشته باشد، با انواع و اقسام مراجعین، خب وضعیت این شغل به نحوی است که وقت زیادی را از او می‌گیرد، فکر زیادی را از او می‌گیرد، مشغله فکری برایش درست می کند، بالاخره یک نوع محاسباتی در آن کار است یا در پرونده‌ها موضوعاتی است که باید آن‌ها را جمع و جور کند، باید چقدر بنشیند سر این پرونده تا جمع و جورش کند؛ یا یک کارهای شاخه دار و متفرعی است که فروعات زیاد دارد، اینجا و آنجا؛ یا مثلا کسانی که اهل تجارت یا در شرکت هایی هستند که سر و  کارشان همیشه مشغول است. آقا در حجره اش نشسته  همه سر و کارش با تلفن است، با این و با آن محاسبه دارد، باید حواسش جمع باشد یک وقت مثلا در این کار کلاه سرش نرود.

حالا از یک طرف می‌بینی که در این کار سیر و سلوک به جایی رسیده که اهل هم و غم شده است. یعنی اهل سوز و گداز شده و به جایی رسیده است که نمی تواند، واقعا نمی تواند، یک دقیقه بدون یاد خدا به سر ببرد، حالا این همه هم مشغله دارد، این همه هم کار و این همه هم مراجعات، خب این نه در آن کارش موفق می شود و نه در کار سلوک؛ لذا یا باید کار را به کل رها کند، برود سراغ کار دیگری که یک مقدار فکرش را پراکنده نکند؛ لذا این مسئله سیر و سلوک برای شخص کارمند و کارگر و کاسب، اگر حواسش را جمع نکند، کم کم در اثر غفلت ها اصلا راه سیر و سلوک برای او به فراموشی کشیده می‌شود. یعنی یک روزی به حال می آید، به فکر می آید که دیگر کار از کار گذشته و دیگر چیزی نمانده است.

مثل این‌که فرض کنید که یک نفری می‌خواهد برود به یک محیطی، به یک کشوری که همه مردمش اهل دنیا هستند، اهل فسق و فجور هستند، می‌بیند تمام حال معنوی او را در این سفر تغییر داده است. خلاصه این‌که ما در این مطلب سی و یکم آورده ایم که اگر کاری باشد که فکر او را متمرکز کند، این خوب است. بعد مثال زدیم به «خیاطی»؛ چون یک شخص خیاط وقتی نخ و سوزن بر می‌دارد و می‌زند به این لباس، پس دوزی می‌کند و کار می‌کند، این تمام فکرش روی پس دوزی این خط‌ ها هست که یک جوری درست از کار در بیاید و یک وقتی اشتباهی پیش نیاید. خب این خیاطی یک نوع شغلی است که فکر شخص را جمع می‌کند، که یک وقت مثلا این لباس آستینش، قفایش، جیبش کج در نیاید؛در اثر این‌که کار، یک کار دقیقی است، خودش هم دقیق می‌شود، فکرش هم دقیق می‌شود، دیگر این تشتت فکر و پراکندگی فکر کم شده است، در اثر این که به صورت مستمر خود را محصور کرده در آن برنامه که یک وقت اشتباهی پیش نیاید، لذا کم کم در مرور زمان عادت می‌کند به این‌که فکر خودش را محدود و محصور و متمرکز کند.

در این راه سیر و سلوک «تمرکز» برای شخص سالک لازم است. ما نگفتیم نفی خواطر؟ نفی خواطر از چیست؟ از همین فکر های پراکنده است. این خواطر سوء در اثر پراکندگی ذهن و فکر او به سالک حمله می‌کند. ولی اگر این ذهن و این فکر و این مغز در یک برنامه ای وارد بشود که او را متمرکز کند، این تمرکز به سیر و سلوک او قوت می‌دهد. بر عکس، اگر این برنامه کاری جوری باشد که خیلی دور ودراز و عریض و طویل باشد و شاخه دار و این‌طرف و آن‌طرف باشد، مدام فکرش منتشر می‌شود به جوانب متعدد و حالا که می‌خواهد این‌ها را محصور کند، برایش مشکل پیش می آید.

 

لذا گفتیم در این کارها سالک باید کاری که مناسب با سلوکش باشد انتخاب کند و چه بهتر که یک کار دقیق باشد که بتواند در اثر آن کار تمرکز برایش پیش بیاید، تمرکز در ذهن و فکر؛ اما آن کارهایی که فکر او را مشغول می‌کند، این به ضرر سالک است. «أما الذی یشغل الفکر و یشوشه فیتجنب عنه»؛ از کارهایی که فکرش را مشغول و مشوش می کند، باید اجتناب نماید؛ باید اجتناب کند از این که کاری را بگیرد که فکرش بر اثر این کار، به جای این‌که تمرکز پیدا کند و برایش نفی خواطر و تمرکز پیش بیاید، بیشتر خاطره برایش بوجود بیاورد، یعنی بیشتر فکرش پراکنده مسائل دیگری می‌شود. مثلا کاری است که یک مسئولیت بزرگی به عهده اش گذاشته اند که  او نمی تواند از عهده آن مسئولیت با این حال سیر و سلوکی که دارد بر بیاید، پس چه بهتر که ترک این کار را یا تخفیف بدهد، یا یک وضعیتی که در تناسب با آن سیر و سلوکش باشد، بوجود آورد. سالک باید زیرک باشد، فتن باشد و گول آن کار را نخورد، فریب آن کار را نخورد و از آن اجتناب کند.

ما از خداوند مسئلت داریم که خدا این توفیق را به دوستان بدهد که یک تجدید نظری در شغل و کارشان بکنند ، اگر امکان دارد یک مقدار کار را جمع و جورتر کنند، یک مقدار از اضافه کاری‌ها بزنند ، یک مقدار از تشتت فکر کم کنند، تا این‌که انشاالله باعث پیشرفت روحی و معنوی خودشان بهتر از گذشته باشد. البته این نمی‌شود که ما بگوییم خدا خودش عنایت بکند، ما خودمان هم باید تقلا کنیم که یک جوری کاری را و سلوکی را داشته باشیم که این سلوک ما را به آن نتیجه ای که باید در آن مقصدی که ما در مقابل گذاشتیم نزدیک کند، نه آن‌که ما را از آن مقصد دور کند.

 

***

اللهم وفّقنا لما تُحب  و  ترضی و لاتکلنا الی انفُسنا طُرفة عین ابدا

اللهم غیِّر سوء حالنا بحُسن حالک

اللهم الرزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اکتبنا من انصاره و اعوانه

 

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

دریافت فایل صوتی

alt


[1]. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظه‌الله) در تاریخ 1389/11/06