بسم الله الرّحمن الرّحیم
و به نستعین، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین
بند بیست و چهارم- فصل اول- کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]
شرح درس:خطر المکاشفات: خطر مکاشفات
توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله
مطلب این بخش از کتاب در مورد خطر مکاشفاتی است که سالک در این راه رؤیت میکند:
«هُناک مَن یُصرُّ علی المکاشفةِ و الکرامات فاذا لم یَر من نفسه أو من أستاذه ما یرضی طلبه تقاعد عن الاستمرار فی السیر و الحضور فی جلسات الذکر الأسبوعی، والعمل بما کان یفعله من قبل، و نحن نقول لمثل هؤلاء انکم علی خطأ فاحش من أول السلوک و لقد ضیعتم الهدف الأساس الذی من أجله تحرکتم، ألیس المقصد و الهدف هو معرفه الله بالاشراق و النورانیه، ان المکاشفات تنبع من عالم المثال و هی قد تحصل و قد لا تحصل و کلما تقدم السالک الی عالم الحقیقه تضعفت فی نفسه هذه الطلبات الی أن تزول.و نصیحتی لهؤلاء الضعفاء انه لابد من المجاهده لکی یصفی القلب لمعرفته سبحانه.و أما ذکرها لهذا و ذلک فهو غیر جائز فی باب العرفان الصحیح الا مع مشاوره الأستاذ المعنی به.و کتاب تذکره الأولیاء لفرید الدین العطار النیشابوری ملئ بمثل هذه المکاشفات و لهذا لا أنصح قرائته لکل سالک الا لمن تقدم فی مراتب السلوک و تمکن من تشخیص السقیم من الصحیح»؛
«کسانی از سالکین هستند که بر مکاشفه و کرامات اصرار می ورزند، اگر چنین فردی نه از خودش و نه از استادش خواستهی خود را ندید، از ادامه دادن در سیر و سلوک و حضور در جلسات هفتگی و عمل به دستورات استاد که قبلا انجام می داده باز می ماند. ما به چنین افرادی می گوییم که شما در همین ابتدای سلوک خطای فاحشی مرتکب شده اید و بدین ترتیب آن هدف اساسی را که بهخاطر آن حرکت کرده اید، ضایع کردید؛ آیا مقصد و هدف همان معرفت اشراقی خدا نیست؟ مکاشفات همگی از عالم مثال سر چشمه می گیرد، گاهی به دست می آید و گاهی نمی آید. سالک هر چه به عالم حقیقت نزدیکتر شود، اینگونه مطالبات نفسانی خود را در خود روز به روز کم رنگ تر می کند تا ریشه کن شود.نصیحت من به این افراد ضعیف آن است که باید با چنین طرز تفکری مجاهدت کرد تا دل سالک تنها برای تحصیل معرفت او خالص گردد»
شرح درس:
کسانی هستند که وقتی در این راه قدم می گذارند، اصرار می ورزند در اینکه باید حتماً مکاشفه ای ببینند، باید کرامتی ببینند. حالا این کرامتها یا باید از خود این سالک بروز کند و یا انتظار دارند که باید از استادشان بروز کند و یا از رفقایشان؛ یعنی اگر کرامت و مکاشفه ای در این راه دیدند، میگویند این راه درست است، می گویند در این راه ما داریم پیشرفت میکنیم، موفق می شویم، چون رویای صادقه می بینیم، مکاشفه می بینیم، کرامت میبینیم، از غیب الهامی به ما می شود، پیشگویی می توانیم بکنیم و چه بسا این پیشگوییهایی هم که میکنند برای آینده صحیح باشد. من منکر این نیستم، یکی از رفقای خودمان همین دیشب دو تا مطلب را گفت که اینها واقع شده بود و خبر داده بود که این چنین است، ما هم گفتیم درست است. یعنی ممکن است که برای شخص پیش بیاید، ما منکر این نیستیم، اما هدف را نباید این قرار داد، هدف معارف الهی است.
ولی حالا در این راه یک مکاشفهای هم که خود به خود پیش آمد، نباید به آن توجه کنیم و خودمان را سرگرم کنیم و روی آنها توقف کنیم و یا اینکه به اینها مغرور بشویم. اصلاً بنده عرض میکنم که این کرامتها را نمیتوانیم نشانه موفقیت شخص در راه خدا قرار بدهیم. چرا؟ چون تا وقتی سالک به سرمنزل و مقصد اعلی معرفت و کمال نرسیده باشد خیلی خطر دارد. خیلی خطردارد!
سید مهدی بحرالعلوم(ره)[2] می فرماید: «اگر سالک نفی خواطر را قوی کند تا جایی که آیینه دل را تماماً از همه گرد و غبارهای اغیار پاک کند و این دل یک آیینه با صفا شود، به معرفت و کمال می رسد، ولی تا به آن کمال نرسیده، خطر مکاشفات زیاد است، خطر لغزش چنین شخصی زیاد است؛ چون اگر استادی بالای سر نداشته باشد ممکن است (در ابتدا یا اواسط راه) مکاشفههایی ببیند و بعد خیال کند که دیگر راه تمام شده و به مطلب و مطلوب واقعی رسیده و کار تمام شده است! آن وقت اینجاها است که یک ادعاهایی برای شخص پیدا میشود؛ یا ادعای لیاقت امام زمانی میکند یا ادعای پیغمبری می کند تا جایی که حتی آنقدر جلو میرود که ادعای خدایی هم میکند!
واقعاً افرادی بودند که راه (صحیح) نداشتند و استاد (کامل) هم نداشتند که به آنها بگوید که این راه، راه کرامت نیست، چون بعضی اساتید هستند که اینها خود استاد کرامت هستند، راهشان کرامتی است، معرفتی نیست. لذا شاگرد هم همانجور بار می آید و اهل کرامت میشود.
اینها خطر لغزششان به مراتب بیشتر است از آنهایی است که استاد معرفتی و راه معرفتی را پیش میگیرند، چون آنها (سالکان راه معرفت و حق) با بصیرت بیشتر و با نورانیت بیشتری پیش می روند و گول این چیزها را نمیخورند. یعنی چه طی الارض داشته باشد یا نداشته باشد، پیشگویی بکند یا نکند یا از این الهامات داشته باشد یا نداشته باشد، (در هر صورت) فرقی نمیکند و او راه خودش را دارد و پیش میرود. این چنین سالکی منظورش این است که در ایمان تقویت بشود، در مراتب ایمان تقویت بشود. این سالک نیامده است که مثلاً این کرامتها را برای خود پیدا کند و الّا اگر اهل این راه کرامتها بود، که جای دیگر میرفت؛
الان مرتاضهای هندی با اینکه کافرند، خیلی کارهای خارقالعاده میکنند، دست به کارهای عجیب و غریب میزنند که علم روز نمیتواند جلوی اینها بایستد. علم روز عاجز است از اینکه جلوی قدرت اینها بایستد، قدرتی که قطار را متوقف میکند، قدرتی که با آن کارهای خیلی بزرگی اینها انجام میدهند. یعنی همان کارهایی که «جن» در زمان حضرت سلیمان بن داوود انجام میداد و یا این که (آصف بن برخیا) تخت بلقیس را حرکت داد و (کمتر از یک چشم بهم زدن) از راه دور برای حضرت سلیمان آورد، خُب آن جن امروز هم است، جن که نمرده و الان هم میتواند انسان با جن رابطه برقرار کند و هم می تواند از قدرتهای جن استفاده کند.
کسانی هستند که علوم غریبه عجیبه دارند. می توانند از جفر و رمل استفاده کنند، می توانند از خیلی راهها به یک قدرتهایی برسند. از راه هیپنوتیزم می توانند به یک قدرتی برسند؛ انسان اگر بخواهد از یک راههایی میتواند کرامت پیدا کند و کارهای عجیب و غریب انجام بدهد، خُب (چنین کسی) برود در همان راهها، چرا در این راه آمده است؟! چرا آمده تو این راه خودش را معطل میکند؟!
(سالک) از اول باید مسیرش را روشن کند که به خاطر چه آمده است؟ اگر به خاطر این مسایل است، که این مسایل جاهای دیگر هم پیدا می شود، چه بسا هم در یک زمان کوتاه اینها بهدست بیاید! اگر معارف الهی طوری است که طول میکشد و باید به تدریج پیش برود و این مراحل و این منازل را تمام کند، ولی راه کرامت را می شود در یک مدت محدودی هم انسان طی کند. یک استادی پیدا می کند، یا یک چله نشینی هایی بکند یا یک برنامههایی را انجام بدهد و برسد به آن مقصدی که دارد. چرا خودش را معطل میکند تو این راه؟ لذا ما میگوییم اینجا است که باید شخص سالک از اول مسیر هدفش را مشخص کند که برای چه در این راه آمده است؟ چرا وقت مصرف میکند تو این راه؟ چرا استاد میگیرد؟ چرا ذکر میگیرد؟ چرا خودش را معطل کرده تو این راه؟ اگر معطلیاش به خاطر کشف و کرامت باشد، ول معطل است!
مبنای سلسله طریقت (معرفت نفس) علما و مجتهدین و بزرگان اهل معرفت در این راه، مرحوم میرزای علی آقای قاضی(رضوان الله تعالی علیه) این است، که آنها دائماً به شاگردانشان توصیه میکردند که یک وقت گول این چیزها را نخورید تا یک وقت توقفی در راه برایتان پیش نیاید، به خاطر یک کرامتی که دیدید یا یک چیزی که نشانتان دادند، برایتان وقفه ای پیش نیاید، و بخواهی بگویی بله دیگه! من از استادم هم زدم بالا رفتم! فلانی ندارد و من دارم!
شما از کجا میتوانی بگویی در پیشگاه خداوند آن کسی که (کشف و کرامت) ندارد، کمتر است از آن کسی که این کرامتها را دارد؟ مگر شما (نعوذبالله) خدای اینها هستی که بیایی تعیین کنی که این افرادی که اهل کرامت هستند، مرتبه شان بالاتر است از افراد دیگر، این خیلی جرات میخواهد که آدم بیاید مثلا ًیک استاد را به خاطر کرامت بشناسد نه به خاطر معرفت و بصیرتی که دارد.
ما از مرحوم استادمان (سیدهاشم حداد) خیلی کم کرامت دیدیم، نه اینکه ندیده باشیم، بلکه خیلی کم کرامت میبینیم. بعضی اوقات می آمدند (به ایشان) میگفتند چرا شما با این مرتبه از فنا و اینها چرا اِعمال نمی کنید؟ البته این حالات در ائمه معصومین(علیهمالسلام) هم بوده، یعنی ائمه هم همیشه دست به کرامت نمیزدند، همیشه دست به معجزه نمی زدند، یک جاهایی بوده که مامور به ظاهر بودند و باید مماشات با اهل ظاهر کنند، چون در این عالم خلقت زندگی میکنند، لذا اگر بنا بود که این عالم خلقت همه اش معجزه باشد که همه کارها باید با معجزه درست می شد.
پس چرا ما را آوردند در این دنیای مادی که همه اش اسباب و مسببات هست؟! در این عالم، هر چیزی یک سببی دارد، اینجور نیست که بدون سبب باشد، معجزه یعنی اینکه سبب نداشته باشد. هر معلولی باید یک علتی داشته باشد. در حالی که معجزه علل عادی ندارد، علل معمولی ندارد. حالا یک وقت میبینید علت یک جن است و غیر مرئی هست، یک وقت میبینی علت همان علوم غریبه و عجیبه ست و غیره.
این چنین نیست که ما علت هر کرامتی را خدا بدانیم، نمیتوانیم علت کرامتهایی که بعضی دارند را بگوییم این صد در صد از جانب خداست، ممکن است از جانب شیطان باشد، ممکن است از جانب جنهای کافری باشد، ممکن است از راههایی باشد که خود شخص هم متوجه نیست دارد اشتباهاتی را مرتکب میشود و در این راه ( به زعم خود راه خدا)، خلافها و گناههایی را انجام میدهد: پدر و مادرش را اذیت می کند، زنش را اذیت میکند، گناهان بزرگ بزرگ انجام می دهد و محبوب شیطان قرار می گیرد؛ خُب وقتی محبوب شیطان قرار گرفت، شیطان هم به او الهام میکند، یک چیزهایی تو گوشش می گوید. او خیال میکند این وحی الهی است، در حالی که این وحی شیطانی است!
در قرآن کریم داریم «وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ»[3]؛ و شیاطین به دوستداران خویش الهام و پیام مىدهند؛ این وحی، وحی شیطانی است، اما او خیال میکند وحیربّانی است. این مکاشفه، مکاشفه شیطانی است، اما این خیال میکند مکاشفه رحمانی هست، اشتباه می کند و حالیاش نیست. استادش هم مثل خودش است! استادش هم همینها را تائید میکند، کوری عصا کش کور دیگری شد! لذا می بینیم که این افراد به جاهایی میرسند (که در نهایت) رسوا می شوند. یعنی وقتی اینها راه خطا را می روند، راه گناه و راه معصیت خدا را می روند، راه مخالفتهای با نفسی را که موافق با شیطان است میروند، رسوا میشوند. مگر هر مخالفت با نفس موافق با خداست؟
مگر نبود آن شخصی که در زمان یکی از ائمه معصومین(علیهمالسلام)، احتمالاً در زمان حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام)، که همینطور روستا به روستا و شهر به شهر می رفت و کارهای عجیب و غریبی انجام می داد و در نظر مردم خیلی برتری داشت؛ (داستانش در کتابها آمده است) تا اینکه آقا احضارش کردند و گفتند که خُب تو بگو ببینم این کارهایی که می کنی از کجا هست؟ (منظور بنده این است که میخواهم عرض کنم مخالفت با نفس همیشه برای خدا نیست)، حضرت(ع) پرسیدند که تو از کجا به این مرتبه رسیدی؟ گفت از مخالفت با نفسم! هر چه نفسم خواست، من خلاف آن را کردم و به اینجا رسیدم، آقا فرمودند اسلام را برخودت عرضه کن، آن شخص کافر بود، عرضه کرد بر نفسش، گفت نفسم قبول نمی کند و به من میگوید تو خانوادگی پدر در پدر همگی کافرید، حالا میخواهی مسلمان بشوی! و لذا نفسم قبول نمیکند که من مسلمان بشوم. آقا فرمودند بر اساس این مبنایی که خودت داری و خودت برای خودت ضابطه درست کردی که من هر جا که نفسم میخواهد مخالفت میکنم، حالا هم همان ضابطه را اجرا کن. بعد هم آن شخص با نفسش مخالفت کرد و اسلام آورد؛
البته اینجا مخالفتش باید بهصورت واقعی باشد، نه ظاهری چون اثر نمیکند. لذا به فرموده امام معصوم(ع) به صورت واقعی اسلام را پذیرفت، همینکه اسلام را پذیرفت، همه آن چیزهایی که به او داده بودند از وی سلب شد. گفت آقا چرا همه اینها با یک جمله شهادتین از من رفت؟! چرا اینطور شد؟ آقا فرمودند آن مزد (مخالفت با نفس) تو بوده، تو میخواستی که از آن مخالفتها به یک درجاتی برسی، پیشگویی و این جور کارها را بکنی، خدا هم به تو داد. چون بعضیها که دنیا میخواهند، خدا هم به آنها از دنیا میدهد، بعضی هم آخرت میخواهند، خدا به آنها از آخرت میدهد؛ لذا حالا تو (مرد تازه مسلمان) هم که آمدی تو جاده صحیح اسلام، در اسلام معرفت و بصیرت است و این حرفها (قدرتهای غیرطبیعی) نیست؛ اینجا میخواهی حقیقت را پیدا کنی، در حالی که این کرامتها موقتی و گذرا است و فقط برای همین دنیاست، ولی فقط «معرفت» است که تا دم مرگ با انسان میماند، بعد از مرگ هم می ماند و تا آخر هم می ماند.
از چنین داستانها زیاد داریم که کسانی بودند که دنبال مکاشفه و کرامت و این چیزها بودند و روز آخر رسوا شدند و زمین خوردند و از این افراد کسانی هستند که به خاطر همین کارهایی که کردند به گیر قانون و زندان هم میافتند. افرادی داریم که در ارتباط با اساتیدی که کارشان همین بوده گیر افتادند که هم استاد و هم شاگردانش را گرفتند؛ البته کارهایی هم میکرده است، حتی ممکن است شفای مریض، حتی رسیدن به قدرت مالی، بله خداوند بخیل نیست هر که را به هر چه میخواهد، میرساند، ولی باید نیت صحیح باشد راه باید صحیح باشد.
در کتابی خواندم یک نفر بوده که همیشه یک جایی مینشسته و هر کس میآمده، میتوانسته بخواند که او چه کاره است و در آینده چه حوادثی برای او پیش خواهد آمد، بعد گفتند بگذارید بررسی کنیم ببینیم چرا وقتی در اینجا مینشیند، این توانایی را دارد و وقتی به جای دیگر می رود دیگر این توانایی را ندارد؟! پس حتماً یک ویژگی در این جایگاهی که نشسته و مردم به او مراجعه می کنند وجود دارد، آمدند زیر پایش را گشتند، دیدند یک قرآنی را (العیاذبالله) آلوده کرده به نجاست و گذاشته زیر پایش و روی آن نشسته است. خُب این برای شیطان خوشایند است و شیطان هم می آید یک چیزهایی را میگوید. شیاطین قدرت سرقت اخبارشان زیاد است؛ (زمانهای قبل) شیاطین میرفتند در آسمانها و سرقت اخبار میکردند و بعد خداوند آنها را از این کار منع فرمود[4]، ولی شیاطین اخبار زمین را که می توانند به شما بگویند! الان اگر کسی چیزی را گم کند و برود پیش کسی که با اجنه در ارتباط است، او به همان مامور جنی اش می گوید برو آن را پیدا کن و بیاور، او هم می رود پیدایش می کند و می آورد، چون اطلاعات جن خیلی قوی است و در اخبار زمین اطلاعاتش خیلی زیاد است، جن خلقتش اینطور است و موجود قدرتمندی است. چرا می گوییم طی الارض ارزش ندارد؟ چون جنیهای کافر هم طی الارض دارند. اگر چیز خوبی بود می گفتیم خوب است.
ولی اگر خدا خواست به کسی طی الارض بدهد و او هم خیلی به این مسئله تکیه نکرد، همانطور که در بعضی داستانها هست که شخصی پیش امام معصوم(ع) در مدینه منوره آمد و مشکلی داشت و امام به او میفرماید برو قبرستان بقیع و فلان دستور و ذکر را انجام بده و او هم انجام داد و از کجا به کجا رفت و به مقصدش رسید. لذا ما اینها را داریم و نمی خواهیم نفی کنیم، ولی می خواهیم بگوییم اینها صحت و سُقمش با هم مخلوط شده و اگر کسی استادِ کامل نباشد، نمی تواند بفهمد. لذا ما وقتی می گوییم شما تذکرةالاولیاء را نخوان، چون درست است که در آن زندگینامه عرفای بزرگی آمده و سخنانشان هم هست که چیز خوبی است، ولی وقتی به قسمت داستانهای آن مراجعه می کنی، صحیح و سقیم با هم مخلوط شده و چیزهایی هست که با عقل و موازین مطابق نیست، حالا بعضی از اینها واقع شده و بعضی هم واقع نشده و تخیلی بوده، ولی همه اینها را در این کتاب آوردهاند.
همچنین در مورد کسانی که می گویند ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده ایم، ممکن است این آقا اهل مکاشفه باشد، بیشتر هم راه مکاشفه برای کسانی که اهل توسل و بکاء هستند باز می شود. خُب این در مکاشفه امام زمان(عج) را دیده، ما منکر نیستیم، ولی مکاشفه نوعی از خواب است، نمی توانیم بگوییم او همان جسم نورانی آقا را دیده است، همان جسمی که آقا مثلا از جایی به جایی منتقل می شوند را دیده است؛ این همان تخیل و تمثل خودش بوده در عالم مثال، چون از بس که تو این فکر می رود، مانند همان که شما قبل از خواب به چیزی فکر میکنی، همان فکرت را در خواب می بینی! لذا این هم مدام تو فکر رفته و توسل و دعا کرده و ناگهان جلوی چشمش چیزی را می بیند که گاهی یک لحظه گاهی چند ثانیه و گاهی چند دقیقه طول میکشد، همه جورش هست و این خیال می کند که خدمت آقا رسیده است!
اینجاست که ما میگوییم این راه خیلی باریک و دقیق است و باید خیلی توجه کرد. لذا ما به این افرادی که دنبال کشف و کرامت هستند می گوییم که شما خطای فاحشی را مرتکب می شوید. از اول راه در فکرتان این برنامه ها پیش آمده، باید فکرتان را پاک کنید، شما اصلاً گم کردید آن مقصدتان را، چون روز اول گفتید ما خدا را می خواهیم نه کرامت را ، نه خرما را، نه این چیزهای دنیوی را. خُب حالا چرا دارید راه را بیراهه می روید؟ آیا روز اول مقصدتان این نبود؟ دست بیعت دادید گفتید ما می خواهیم خدا را بشناسیم ما می خواهیم از راه معرفت نفس به معرفت الله برسیم، آن هم با نورانیت و بصیرت.
این مکاشفات که بعضی می بینند این همان تمثلات فکری خودشان هست، آن برزخ بین عالم حس و عالم حقیقت است؛ چون یک عالم «حس» داریم که همین محسوسات و مادیات است که داریم می بینیم و یک عالم «حقیقت» داریم که هنوز به آن نرسیدیم، در این وسط یک برزخی است و برزخ هم همین عالم تمثلات است.
حالا اگر کسی واقعاً اهل بصیرت بود، در این تمثلات گیر نمیکند، اگر هم حالا گرفتارش شد، به این تمثلات توجه ندارد؛ مثلاً میگوید من انواری را میبینم، چیزهایی می بینم، چیزهایی می شنوم، ما منکر این نیستیم، ولی به اینها دل نمی بندد، صبر می کند تا از این مرحله ای که برایش پیش آمده بگذرد؛ بیشتر این مکاشفات برای آنهایی است که ریاضت زیاد کشیدهاند، یا چله نشینیهای زیاد داشتند، یا روزه زیاد گرفته یا جوع و سهر و شب بیداری و اینجور کارها را خیلی انجام دادهاند؛ یک مدتی ریاضت کشیده، حالا خدا هم می خواهد مزد ریاضتش را به او بدهد و لذا با همین چیزها سرگرمش می کند.
حالا اگر این خیلی زیرک و فتن باشد، دل خوش نمی کند به اینها و مثل آقای حداد(ره) که نقل میکنند که ایشان اوائل سلوک گرفتار همین مسائل بودند، یکبار که به کاظمین حرم موسی بن جعفر علیهما السلام رفتیم، این شباک حرم را گرفت و گفت آقا موسی بن جعفر(علیهماالسلام) من را از این حالتها نجات بده، من اینها را نمی خواهم.
یکی میگوید من نمیخواهم، یکی هم (برای اینها) میدود! میشنود فلانی کجا و چی هست و شاگردانش اینجورند، چطورند، پس ما هم برویم آنجا، آنجا بهتر است! خب اینها همان تخیلات نفسانی شیطانی است.
لذا ما در این کتاب گفتیم این مکاشفات از عالم تمثل است و اینها گاهی پیش می آید و گاهی پیش نمی آید، اگر سالک مقاومت کند و استادش را از دست ندهد و رهنمودهای او را که مرتب به او می گوید به این چیزها دل نبند و متوجه این امور نباش و بی اعتنا باش را گوش کند، اگر گفته استادش را قبول کند و از این مرحله بگذرد و جلو برود، بعدها خواهد فهمید که اینها همه اشتباه بوده، اینها همه مثل خوابهایی بوده که میدیده است. آن معارف عالی که حاصل شود، همه اینها را میشوید و میبرد؛ می سوزاند و میبرد، و میفهمد که این از ضعف خودش بوده که خودش را به این چیزها سرگرم و مشغول میکرده است.
ما به این ضعیف ایمانها و کسانی که به دنبال مکاشفات و کرامت و این چیزها هستند یک نصیحت داریم و آن اینکه میگوییم شما باید مجاهده و مراقبه را از دست ندهید، باید این راه را از دست ندهید و در این راه مقاومت کنید و جلوی اینها را بگیرید، تا کمکم قلبتان پر نور و پر معرفت بشود، آنوقت خواهید فهمید که حرفهایی که استاد قبلاً به شما میگفته و هشدارهایی که میداده، همه به جا بوده ولی شما گوش نمی دادید.
اما اینکه ما بنشینیم مثلاً یک خواب خوبی دیدیم، یک مکاشفه دیدیم، به این دلمان را خوش کنیم، بعد هم بیاییم برای این و آن تعریف کنیم درست نیست؛ لذا ما اینجا گفتیم در باب عرفان صحیح (و نه آن تصوف و رشته های خانقاهی و درویشی و غیره که این حرفها در آنها زیاد است)، از سالک شایسته نیست که این کار را بکند.
در باب معرفت به این مسائل توجه نمیشود، حالا اگر بخواهد اینها را با یک آب و تاب بگوید! در واقع «خودبینی» خودش است و این یک حجاب بزرگی می شود برایش که دیگر نمی تواند پیشرفت کند .
بله ممکن است یک خوابی ،یک مکاشفه ای و کرامتی که دیده، به استاد بگوید، آنوقت اینجا استاد اگر جائز بداند آن هم حالا به کی بگوید و چه جور بگوید؟! ممکن است که استاد در دسترس او نباشد، ولی یک شخص را میداند که او میتواند و تعبیر خواب خوبی دارد ومیتواند او را راهنمایی کند خب استاد (قبلا) میگوید آقا برو این را پیش فلانی بگو، چون او قبل از شما پیش استاد رفته و یک مقدار بصیرتش بیشتر است و می تواند شما را راهنمایی کند.
در موارد خاصی اینطوری هم ممکن است بگوید، یعنی گاهی اوقات شده ما کسانی را که مکاشفاتی را داشتند و بنده هم در دسترس نبودم که راهنماییشان کنم، ما گفتیم برو پیش فلانی و به فلانی هم گفتیم که چگونه او راهنمایی کند.
اگر شما بروید کتاب تذکرة الاولیاء را بخوانید خواهید دید که آنجا چقدر از این مکاشفات بیان شده است. لذا من توصیه ندارم که هر سالکی این کتاب را بخواند مخصوصاً سالکهای مبتدی، مگر کسی که در مراتب سیر و سلوک جلو آمده باشد و بتواند تشخیص بدهد که این مکاشفه، این داستان چه مقدارش صحیح است چه مقدارش سقیم است کجاش شیطانی است کجاش رحمانی است یک نکاتی تو این هست. تا اینجا بیان خطرات مکاشفات بود.
در پایان از خداوند توفیق میطلبیم که خودمان را با این مطالبی که گفته شد بسازیم و به خدا پناه می بریم از شر این مکاشفات و از شر نفس اماره که یک وقتی رفقای ما را مبتلا نکند به این نوع مطالب و تذکراتی که گفته شد.
خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) راه صحیح توحید و ولایت را به ما نشان بده و در آن ما را ثابت قدم بدار
خدایا مارا از فراز نشیب این راه و از خطرات این راه و از وسوسه های شیطان و نفس اماره دور بدار.
[1]. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظهالله) در تاریخ 1389/09/11
[2] . علامه دهر و وحیدعصر، عالم عامل و عارف کامل سید محمدمهدی بحرالعلوم (متولد: 1155ق.کربلا – رحلت: ۱۲۱۲ ق.نجف) یکی از علما و فقهای دینی و از عرفای حقه شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری است. سیدمحمدمهدی فرزندسیدمرتضی فرزند سیدمحمد بن سیدعبدالکریم حسنیحسینی طباطبائیبروجردیالاصل از سادات بروجردی است. پدر ایشان به همراه خانواده به عتبات مهاجرت کردند و سیدمهدی در سال ۱۱۵۵ قمری در کربلا به دنیا آمد. در همین شهر، کودکی و نوجوانی خود را گذراند و در حوزه دینی کربلا، مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را از پدر خود و سایر مدرسان آنجا فرا گرفت. در سنین نوجوانی دروس حوزوی را نزد پدر خود و هـمچنین آیت الله محمدباقر وحیدبهبهانی و شیخ یوسف بحرانی گذرانده و به درجه اجتهاد نائل شد. علامه بحرالعلوم یکی از کسانی است که در اوج قله عرفان تاریخ تشیع و در طریقت معرفت نفس قرار دارد. از شاگردان ایشان: شیخ جعفر کاشف الغطا، سید جواد عاملی، شیخ اسدالله شوشتری، ملا احمد نراقی و... هستند. علامه بحرالعلوم(ره) دارای تالیفات زیادی است، از جمله رساله سیرو سلوک که منسوب به ایشان میباشد.
[3] . بخشی از آیه 121، سوره انعام
[4] . آیات 8و9 سوره جن اشاره به این موضوع دارد.