بسم الله الرّحمن الرّحیم
و به نستعین و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین
بند چهلم- فصل اول- از کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]
شرح درس: نصائح عامه: نصیحتهای عمومی
توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانیسلمه الله
در شعر منسوب به حضرت علی (علیهالسلام) آمده: «ای انسان تو پنداشتی که جرم و موجود کوچکی هستی، در حالی که بزرگترین عالم در تو نهفته است . و تو کتاب روشنی خداوند هستی و با بیان حروف این کتاب اسرار پنهانی عالم کشف می گردد».
البته بنده هم موافقم که «استاد اخلاق» متعدد باشد، اما «استاد عملی عرفانی» باید یک نفر باشد. چرا؟ خود شما دیگر باید دلیلش را متوجه باشید. این را هم بگویم که استاد «عرفان نظری» با «عرفان عملی» فرق میکند. ممکن است یک نفر در مسائل نظری عرفان استاد باشد و کلی هم کتاب خوانده باشد و بتواند این مسائل را توضیح دهد، که این استاد تعددش مشکل ندارد؛
اما اگر استادی باشد که هم عرفان نظری دستش باشد هم عرفان عملی، اینجا استاد باید یک نفر باشد. چون مربی اوست، چون میخواهد مسایل روحی اش را پرورش دهد و تربیت کند. شما فرض کنید در بیماری های صعب العلاج مثل مرض قلب، اگر بخواهید برای علاج قلب صنوبری خود به چند پزشک رجوع کنید و هر پزشک یک حرفی بزند، شما میخواهید چه کنید؟ لذا آنجا خود را مقید می کنید، زیر نظر یک پزشک باشید. در بیماریهایی که خیلی سخت است، مثل سل ، ام اس و...؛ پزشک حتما باید یک نفر باشد. چون اگر پیش دیگری بروید، حرف دیگری میزند و شما سرگردان می شوید.
می خواهی سرگردان شوی برو یکی، دوتا، ده تا استاد ببین! من که نمیگویم نگیر، ولی متحیر میشوی که حرف کدام را بگیری. یکی ذکر جمالی میدهد، یکی ذکر جلالی میدهد، شما میمانی چه کنی، خودت ضرر میکنی. من برای خودتان میگویم و الا برای من مشکلی ندارد. ما که دکان باز نکردیم که بگوییم مثلا فقط یک عده بیایند و بقیه نیایند. اگر هم می گوییم کسی دیگر نیاید -به جلسات- منظورمان این است که ما یک وقت پای منبر یک حرفی بگوییم، خب ما به صورت سلسله مطالب گفتیم، (برخی از) شما حدود ده سال است که با ما هستید، اما یکی که مبتدی است می آید اینجا، به گوشش هیچ چیزی نخورده، ما یک حرف گنده ای میزنیم و اگر نتواند تحلیل کند، اینجا چه کار کنیم ما؟
لذا همه بزرگان میگویند «دوره اخلاق» قبل از «دوره عرفان» است؛ همچنین دوره «عرفان نظری» قبل از دوره «عرفان عملی» است. اینها همه بیان شده، اینجاست که ما این نصیحتی را که آورده ایم، مطالبی است که جنبه عمومی دارد برای عموم اهل سلوک نه برای هرکس.
تاکید میکنم این مطالب برای آنهایی که نه درس اخلاق، نه درس عرفان و اصلا در این وادی نیستند و اصلا نمیخواهند خود را پاک کنند، نیست؛ برای چنین کسی که از این وادی دور است، این مطالب به درد نمیخورد. فقط برای کسانی است که اهل سلوک هستند، چه آنان که با ما مرتبطند و چه آنان که نیستند. ولی باز به جاهایی می رسیم که از این مطالب خصوصیتر است که آنها فقط مخصوص جمع ماست.
حالا این پنج تا چیست؟
یک:«Â یجب علی السالک أن یتقدم بصلابه و قوه للوصول الی الهدف و لا یدع لنفسه أن یدخل الشک و التردید.»؛اینکه شخص سالک باید کمر همت ببندد در این راه؛ اگر میخواهد چیزی بفهمد و به حقایق برسد، از روز اول که می آید باید کمر همت ببندد و هدفی (متعالی) را در نظر بگیرد. هدف همان «وصول الی الله» است، «رسیدن به توحید» است. مقصد خیلی بلند و عالی است. لذا اگر مقصد بلند است (که هست)، باید همت هم بلند باشد، خیلی صلابت و تحمل و قوت و خیلی سختی کشیدن میخواهد. خیلی باید بیدار باشد، آگاه باشد، یک وقتی از یک راهی شبهه بر او وارد نشود. حالا شما می پرسید این شک و شبههها از کجا می آید، برای کیست و کجاست و چیست ؟
آقا جان! شک و شبهه نسبت به استاد است، در خود جلسه (شبهه) نسبت به رفقا هست؛ مثلا ممکن است یکی بیاید به رفقای جلسه ایراد بگیرد، بگوید چرا نیم ساعت سکوت می کنند، چرا این برخورد را کرد، چرا اینجور گفت؛ و ممکن است یک دفعه همان رفیق الی الله تحت تاثیر شیطان (و شبهه به دوستان جلسه) بیاید بگوید اگر فلانی به جلسه بیاید، من نمیآیم! یا این چه جلسه ای است که فلانی میآید و...؛
پس (ممکن است) شبهه به استاد پیدا شود، به رفقا پیدا شود، اصلا (شبهه) برای خود این راه پیدا میشود، برای اصل راه سیر و سلوک! مثلا میگوید ما که چندی در این راه بودیم، چیزی ندیدیم. یعنی چه، ولش کن برویم. شیطان است دیگر، می آید؛ شیطان جنی درونی هست، شیاطین انس هم هست، مثلا پدر زنت میآید شکایت می کند میگوید این دخترم دارد از دست تو شکایت می کند. چرا چنین شدی؟ چرا کم حرف و کم خوراک شدی؟ چرا هر جا نمیروی؟ پدرزنت مثل یک دشمن میآید مقابلت، (آن موقع) میخواهی چه کار کنی؟ برادر زنت میآید، خود زنت میآید... لذا این شبهات کمکم رخنه می کند و اگر نایستی و از خودت دفاع نکنی، زیاد و زیادتر میشود،تا جایی که شما را از این راه منصرف کند.
دو:«یشغل نفسه بالتعمیق فی الذات و معرفه النفس و یتذکر دائما ان الله معه فی کل حال، و أن السالک هو صاحب الکنز، و اخراجه یکون بیده، و لیس المقصود خارجا عنه، و کفی به أن ینتقل عند هذا و ذالک»؛نصیحت دومی که کردیم اهل سلوک را، Â این است که می گوییم کسی که اهل سلوک می شود باید به درون خودش بپردازد. اهل ظاهر تا بخواهی هستند، اگر بخواهیم به «ظاهر» بپردازیم که تمام وسایل فراهم هست. برای اینکه در امور دنیوی پیش رویم، چه کسی جلوی ما را می گیرد؟ پس ما در سلوک به «باطن» کار داریم، لذا باید انصراف از ظاهر و توجه به باطن کرد.
در مورد معرفت نفس هم اینجا یک چیز آسانی گفتیم. گفتیم همین که شما در درونت بروی و بخواهی این گنج را پیدا کنی، این نفس مطمئنه را پیدا کنی، همین تفکرات که: نفس چیست؟ چرا دست من نمی آید؟ این جوهر مجردی که اینقدر گرانبهاست را چرا من پیدایش نمی کنم؟خب میروی تو فکر و کمکم نشانه هایی برایت ظاهر میشود. اینجا لازم است که خدا را فراموش نکنی و بدانی که حالا که در راه خدا پا گذاشتی، خدا در هر حال همراهت است. همچنین بدان که کسی که «صاحب این گنج» است، «خودِ سالک» است، جای دیگر نیست. آخر بعضی ها از این استاد به آن استاد از این جلسه به آن جلسه از این هیات به آن هیات می روند . آقاجان چرا به خودت نمیپردازی؟ بابا استاد برای خودت است عزیز من! جلسه برای خودت است، هر چه هست برای خودت است، این چراغ را هم در خودت باید روشنش کنی. صاحب گنج هم خودت هستی .گنج هم در وجود خودت است.
«و أن السالک صاحب الکنز و اخراجه یکون بیده»؛ سالک خودش صاحب این گنج است. می خواهی گنج در بیاوری، باید با دست خودت در بیاوری؛ استاد کمکت می کند، خدا کمکت می کند، امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کمکت میکند، امام حسین(علیهالسلام) کمکت می کند؛ اما آخر کار دست خودت است، خودت باید حواست جمع باشد. اگر چیزی فهمیدی نباید از دستش بدهی، باید حفظش کنی، یک طلایی به دست آدم می آید نباید در معرض دزدان قرار بدهد. بله عزیز من! وقتی یک حال معنوی پیدا کردی، اگر بخواهی بروی با اهل غفلت، با اهل فسق و فجور بشینی، خب از دستت می دزدند، خودت ضرر می کنی. چرا این کار رو می کنی؟
«و لیس المقصود خارجا عنه و کفی به ان ینتقل عنه هذا و ذلک»؛ دیگر کافی است که مدام اینجا و آنجا بروی، این جلسه و آن جلسه، این استاد و آن استاد. دیگر چقدر میخواهی امتحان کنی؟ دیگر کافی است که وقتت را صرف اینجا و آنجا کنی و نتوانی از این عمر گرانبها بهره ای ببری. یک نفر (استاد) را پیدا کردی برای خودت نگهش دار . می آیند در گوشت زمزمه می کنند که بله! فلانی از فلانی بهتر است، فلان جلسه بهتر است، این آقا ناقصه و...؛
بعد اینجا ما شاهد می آوریم که گنج در خود سالک است (با اشاره) به دو بیت منسوب به مولی الموحدین امیرالمومنین(علیهالسلام):
«اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر»
آیا ای انسان فکر میکنی جِرم کوچکی هستی؟ عالَم بزرگ در توست
(ابر و باد و مه و خورشید همگی در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نبری)Â
همه این عالم به خاطر انسان خلق شده است، بنابراین تمام عالم برای این است که انسان به کمال برسد.
«و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر»
دو تا قرآن هست؛ یکی همین قرآنی که می خوانیم، یکی هم نفس مطمئنه شماست!Â
این را حضرت علی(علهالسلام) میفرمایند: «و انت الکتاب المبین»؛ تو ای انسان - البته خطاب به «انسان کامل» است، که گنج را پیدا کرده است- تو قرآن روشنگری هستی که با همین حروف باطن نورانی تو، تمام مضمرات (ضمیر پنهان) و مکنونات و پنهانها روشن می شود؛
لذا آنچه در این نصیحت دوم گفتیم این هست که سالک به درون خودش بپردازد نه به بیرون.
سه: «لا یرضی بشی هو اقل منه سبحانه و یقدم طلبه علی طلب نفسه فی الحدیث القدسی: " ارید و ترید و لا یکون الا ما ارید"»؛
سالک باید سعی کند که خواسته خدا در او پیدا شود و خواسته های نفسانی در او کشته شود. آن وقت یکی یکی خواسته های الهی به جای آن ظاهر می شود؛ پس به کمتر از خدا راضی نشو. کدام عاقلی است که بیاید یک چیز بزرگ را به یک چیز کوچک از دست بدهد؟ در حدیث قدسی هم آمده «ارید و ترید و لا یکون الا ما ارید»؛برای این که اراده مان را، خواسته مان را رنگ خدایی بدهیم، باید ببینیم رضایت خدا در چیست.
چهار:«تحمل جفاء المخلوق و اذیه الآخرین یکسر من انانیه النفس و یولد صفاء فی الروح فاستقبله و اغتنمه فی کل حال»؛
شما ممکن است در این راه سیر و سلوک جفا ببینی، ناراحتی بکشی از دست مخلوق. حالا این مخلوق کیست؟ هر کس می تواند باشد؛ عیال، پدر زن، مادر زن و...؛ گاهی پدرها هم با بچه هاشون مخالف میشوند، پس باید بدانی مخالف زیاد پیدا می شود. این جفا را باید بکشی، اذیت هایی که به ما می کنند از هر جایی که باشد ما نباید سست شویم، زیرا مفید است برای ما. خاصیت دارویی آن، این است که نفس ما را می کُشد. وقتی این اذیت ها را یکی یکی متحمل میشویم، این نفس طغیانگر کشته میشود و روح ما پاک خواهد شد.
لذا باید این را غنیمت بشماری، اذیت بکش، ولی اذیت نکن. البته این را هم عرض کنم که این مطالب کلی است. چون اگر بخواهیم بازش کنیم، یک موارد استثناء هم پیدا می شود؛ مثلا آیا کافری را که ضرر به نظام اسلامی می زند باید اذیت بکشیم؟ لذا این (که بیان شد) مربوط به مسایل شخصی سالک است و این جور نیست که ما بگوییم هر کس هر کار کرد، ظالمی به ما ظلم کرد، در حالیکه ظلم را می توان دفع کرد، ساکت بنشینیم، این مواردش فرق می کند.
حال یک سوال: اگر کسی نمیتواند ظلم را از خودش دفع کند و می داند باید زیر بار این ظالم باشد و اگر بخواهد ظلمش را دفع کند، (ناچار است و) باید از وسایل حرام استفاده کند تا ظالم را سر جای خودش بنشاند، آیا اینجا ظالم باشد بهتر است یا مظلوم؟ در اینجا مظلوم باشد بهتر است. پس اگر امر دایر شود که شما ظالم باشی یا مظلوم، اینجا باید ببینی کدام بهتر است؛ مثلاً اگر زنت اذیتت می کند و شما هم هر کاری می کنی، نصیحت می کنی، ام اثر نمی کند، آیا می توانی چوب برداری سیاهش کنی؟ (ظالم باشی؟)؛ در حالی که این در اسلام دیه دارد و نباید این کار را بکنی، پس مظلوم باشی بهتر است.
نصیحت پنجم این که :
پنجم: «ان التقلیل و التکثیر فی الذکر یجب ان یکون بارشاد الاستاذ لا من ناحیته او من غیره حفاظا علی تاثیره المثبت»؛
اگر بخواهیم در کیفیت ذکر کم و زیاد کنیم، باید با اجازه و راهنمایی استاد باشد، نه این که از پیش خودت کتابی باز کنی. نباید سالک از پیش نفس، شخصی این کار را انجام دهد، بدون اینکه زیر نظر استاد باشد؛ یا اینکه کسی غیر از استاد به او بگوید که این اذکار را انجام بده، این اثر آن را نخواهد داشت که استاد بالا سرش باشد و به او بگوید. چون در اذکار گاهی برخی اذکار سرد است، گرم است، جمالی است، جلالی است، یا آن شخص باید چه عددی را بگوید، اگر بخواهد زیاد بگوید درست نیست، زیرا وضع مزاجیش مساعد نیست. لذا استادی که خبیر و وارد باشد، تمام خصوصیات او را در نظر میگیرد. گاهی عدد را زیاد می گوید، گاهی کم می گوید، گاهی جلالی، گاهی جمالی، مکان کجا باشد، زمان کی باشد، همه باید زیر نظر استاد باشد تا این ذکر بتواند تاثیرش را در نفس سالک انجام دهد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] . بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی(حفظه الله) در تاریخ 90/02/13؛ مطابق با 29 جمادی الاولی 1432